چگونه می توانم مؤمن باشم، ۴۱؛
ماجرای جاذبه صوت قرآنی که امام سجاد(ع) قرائت می کردند
نور معرفت: حتی آهنگ قرآن هم نعمت است چه بسیار انسان هایی که در اثر شنیدن صدای قرآن به اسلام جذب شدند، خدا قرآن را این قدر با برکت خلق کرده که حتی صدایش هم برای کفار جاذبه دارد.
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحت های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خودرا ظهور و بروز دهد. در ساحت های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره ی وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه این که موجب شرمندگی ما باشید. در این جهت حضرت علی (ع) می فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» اهتمام کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش چهل و یکم آنرا باهم می خوانیم:
در مطالب قبل حدیث شریفی را از امیرالمؤمنین (ع) در اوصاف شیعیان نقل کردیم و گفتیم شیعیان در رفتارشان آثاری ظاهر می شود و خاصیت های خاصی دارند همچون خَاشِعاً قَلْبُهُ ذَاکِراً رَبَّهُ.
در قرآن کریم روی خشوع قلب، هنگام ذکر خدا، تلاوت قرآن، شنیدن آیات قرآن و نماز تکیه شده و در مقابل آن قساوت قلب ذکر می شود و از آن نکوهش شده است. در آیه ۱۶ از سوره حدید این دو مفهوم در مقابل هم قرار داده شده اند: أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَدر این آیه بصورت عتاب آمیزی مؤمنین را مورد مخاطب قرار داده: آیا هنوز وقت این نشده که دل های مؤمنین در مقابل یاد خدا خاشع باشد؟ سپس در ادامه می فرماید مثل آن کسانی نباشید که قبلاً کتاب به آنها داده شد - یهود و نصاری - ولی دل های آنها قساوت پیدا کرد.
در این آیه در مقابل خیلی از اهل کتاب که مبتلا به قساوت قلب شدند، از مؤمنین انتظار است که قلبشان خشوع پیدا کند. در سوره بقره درباره ی اهل کتاب، مخصوصاً بنی اسرائیل، می فرماید: ؛ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً؛ دل های شما بنی اسرائیل قساوت پیدا کرد و مانند سنگ سخت شد.
سپس در ادامه آیه توضیح می دهد که چگونه دل های بنی اسرائیل از سنگ هم مشکل تر شد - این شامل امثال بنده هم می شود و اختصاص به بنی اسرائیل ندارد - وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ برخی از سنگ ها گاهی شکافته می شوند و نهرهای آب از آن جاری می شود و حتی برخی سنگ هایی هستند که از خشیت الهی سقوط می کنند، اما دل های شما به همان حالت سختی باقی مانده است و بجای اینکه چشمه های آب از آن جاری شود روز به روز مشکل تر و انعطاف ناپذیرتر می شود و هیچ حرفی در شما اثر نمی نماید.
این همان است که می فرماید: وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ. شما مثل بنی اسرائیل نباشید که دل های شان سخت شد و دیگر هیچ انعطافی در آن پیدا نشد. در مقابل بنی اسرائیل از کسانی که دل های نرمی دارند و در مقابل یاد خدا انعطاف و خشوع پیدا می کند، ستایش می کند؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم یکی از علامت های مؤمنین که قلبشان قساوت ندارد و تحت تأثیر واقع می شود این است که وقتی نام خدا برده می شود، دل شان می لرزد؛ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. وقتی قرآن تلاوت می شود بر ایمان آنها افزوده می شود.
در جای دیگر، قرآن تاکید می کند؛ إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا؛ هنگامی که آیات الهی بر آنها تلاوت می شود، سجده کنان و گریان روی زمین می افتند. یعنی آن چنان انعطاف پیدا می کنند و احساس خشوع می کنند که لازمه آن این است که بدن شان بی اراده روی زمین می افتد. علامت دلی که قساوت ندارد و نرم است این است که قرآن در آن نفوذ می کند و تحت تأثیر واقع می شود.
در آیه ای دیگر می فرماید: أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ۶؛ در این آیه دو دسته مردم را معرفی می کند؛ یک دسته کسانی که خدا سینه شان را در مقابل حق گشاده و فراخ قرار داده هستند. یعنی آماده پذیرش اسلام هستند و ظرفیت آنرا دارند. ولی ما وقتی حرفی دربارة خدا و دین می شنویم، به هیچ عنوان آمادگی شنیدن آنرا نداریم.
اگر هم بخواهیم بشنویم به ما فشار می آید، سینه مان در مقابل حرف حق، موعظه، و یاد مرگ تنگ می شود. حتی ممکنست انسان به آن حد برسد که وقتی اسم خدا را می شنود، خوشش نیاید!؛ وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ۷؛ بعضی ها وقتی نام خدا برده می شود دلشان حالت اشمئزاز و نفرت پیدا می کند.
در ادامه آیه قبلی خداوند همین گروه را دسته دوم از انسان ها معرفی می کند و می فرماید: وای بر آن کسانی که دل های شان قساوت دارد و آمادگی برای شنیدن قرآن ندارند. خاصیت کسانی که آمادگی دارند این است که آلودگی ندارند، دلشان قساوت پیدا نکرده، وقتی آیات قرآنی را می شنوند موی بر اندامشان راست می شود تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم ْ۸، پوست بدن آنها دانه دانه می شود، البته بدنبال آن انفعال قلبی است. این حالت یک اثر فیزیکی نیست و صدای قرآن بصورت ظاهری بر بدن اثر نمی گذارد، بلکه منظور این است که قرآن در دل آنها اثری می گذارد و انفعال قلبی به وجود می آورد. این حالت انفعالی، یک حالت ناگهانی است و زیاد هم دوام پیدا نمی نماید. سپس می فرماید: بعد از آن که این حالت برای آن پیدا شد؛ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ، سپس پوست های شان نرم می شود و دل های شان متوجه یاد خدا می شود و نرمش پیدا می کنند.
در این چند آیه که درباره ی قساوت قلب و خشوع قلب خواندیم عنایت خاصی است و قرآن اهتمام دارد که بگوید وقتی قرآن خوانده می شود، آنهایی که آمادگی دارند، یک حالت انفعالی در آنها پیدا می شود و حالت پوست بدن آنها تغییر می کند و وقتی از معانی قرآن متأثر می شوند خودرا روی زمین می اندازند و اشکشان جاری می شود و به حالت سجده روی زمین می افتند؛ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا؛ و وَیَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا ۹. به حسب معنای ظاهری که از این آیه فهمیده می شود اینها وقتی روی زمین می افتند چانه های خودرا روی خاک می مالند در صورتیکه می گریند، و شنیدن قرآن بر خشوع آنها می افزاید.
قرآن چنین فضایی را برای مؤمنین ترسیم می کند و انتظار دارد کسانی که قرآن را باور دارند و آنرا حق می دانند چنین آثاری از آن ظاهر می شود. ولی متأسفانه کسانی که قرآن را می خوانند و توجهی هم به مفهوم آن ندارند انفعالی در آن پیدا نمی شود؛ بلکه بجای این که روی زمین بیفتند و بر خشوع آنها افزوده شود، بر قساوت قلبشان افزوده می شود، وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا.
قساوت قلب و راه علاج آن
بعد از این که باور کردیم قرآن چنین چیزهایی را از مؤمنین انتظار دارد، ما چه کار نماییم که مقداری شباهت به مؤمنین پیدا کنیم؟ همین طور چه چیزی سبب قساوت قلب می شود؟ تا بوسیله پرهیز از آن قساوت قلب را مداوا نماییم و اهتمام نماییم با شناسایی آن چیزی که سبب رقّت قلب می شود خشوع قلب پیدا نماییم. قرآن این ها را گفته است به جهت اینکه به ما بفهماند که انتظار دارد ما اینطور باشیم. گناه سبب قساوت قلب می شود.
خدا روح انسان را طوری ساخته که به هر چه توجه کند یک وابستگی نسبت به آن پیدا می کند و دلش می خواهد توجه بیشتری به آن کند. برعکس وقتی انسان از چیزی اعراض کند، نفرت به آن چیز در او شدیدتر می شود. مثال بارز آنرا در همین خوردنیها می توان بیان کرد. بطورمثال چیزهایی که انسان هیچ گاه نخورده وقتی برای نخستین بار می خورد خیلی جاذبه ندارد، با آنکه شاید خیلی هم بدمزه نباشد. در این حال اگر تلقین شود که این خوراکی خیلی چیز خوشمزه ایست، وقتی چند بار خورده شد، انسان نسبت به آن علاقمند می شود.
داستانی را سعدی نقل می کند: فردی در بازار عطرفروشان بغداد می گذشت. وقتی وارد بازار شد و بوی عطر مشامش را پر کرد بر زمین افتاد و بیهوش شد. طبیبی آوردند، وی گفت این فرد چه کاره است؟ گفتند این دباغ است. گفت بلندش کنید و او را به محل دباغ ها ببرید. وقتی او را به آن جا بردند، همین که بوی دباغی (که بوی بدی هست) به دماغش خورد، به هوش آمد! مشام او به این بوی دباغی عادت کرده بود و بوی عطر را برنمی تابید! بنابر این یک خاصیت خاصی است که خدا در روح انسان قرار داده است، که وقتی انسان به یک چیزی خیره می شود و آنرا تکرار می کند کم کم از آن چیز خوشش می آید و به آن عادت می کند و انس می گیرد
داستانی را سعدی نقل می کند: فردی در بازار عطرفروشان بغداد می گذشت. وقتی وارد بازار شد و بوی عطر مشامش را پر کرد بر زمین افتاد و بیهوش شد. طبیبی آوردند، وی گفت این فرد چه کاره است؟ گفتند این دباغ است. گفت بلندش کنید و او را به محل دباغ ها ببرید. وقتی او را به آن جا بردند، همین که بوی دباغی (که بوی بدی هست) به دماغش خورد، به هوش آمد! مشام او به این بوی دباغی عادت کرده بود و بوی عطر را برنمی تابید! بنابر این یک خاصیت خاصی است که خدا در روح انسان قرار داده است، که وقتی انسان به یک چیزی خیره می شود و آنرا تکرار می کند کم کم از آن چیز خوشش می آید و به آن عادت می کند و انس می گیرد، و اگر زیبایی داشته باشد کم کم شیفته آن می شود. کارهای خوب و بد هر دو همچنین است.
وقتی انسان گناه را تکرار می کند کم کم با آن انس می گیرد و دیگر به سختی آنرا رها می کند؛ ان شاءالله در میان ما چنین کسانی نباشند. یک حدیثی را به نظرم در نهایه ابن اثیر در ذیل کلمه «ضراوه»؛ دیده ام که از پیغمبر اکرم (ص) نقل می کند که حضرت فرمودند: ان للخیر ضراوة کضراوة الخمر، کسانی که مسکرات را استفاده می نمایند و کم کم به آن ؛ معتاد می شوند وقتی به آنها نرسد خمار می شوند. کسانی هم که کار خوب انجام می دهند و به آن عادت می کنند وقتی انجام آن ترک شود احساس ناراحتی می کنند. این واقعیتی است که خود ما هم وقتی یک کاری را چندین بار انجام می دهیم، در ابتدا ممکنست سخت باشد اما چند روز که انجام دادیم آسان و عادت می شود به شکلی که اگر یک روز آنرا ترک نماییم گویا گمشده ای داریم.
شیطان تلاش می کند یک موانعی پیدا کند که کار خوب ترک شود. چند روز که ترک شد باردیگر این عادت کم کم ضعیف می شود و از سر ما می رود. مجدداً اگر بخواهیم تکرار نماییم باید با سختی آن کار را شروع و تکرار نماییم تا عادت نماییم و آسان بشود. این خاصیت روح انسان است.
شاید این از مصادیق آیه شریفه باشد؛ کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ ۱۱، هم کسانی که کار خیر می کنند و دنبال آخرت و رضای الهی هستند آنها را در راهی که انتخاب می کنند کمک می نماییم، و هم آنهایی که دنبال دنیا و کار بد می روند آنها را هم کمک می نماییم. آنهایی که کار خیر می کنند، کار خیر برایشان آسان می شود و آسان تر انجام می دهند بطوریکه اگر ترک کنند ناراحت می شوند. آنهایی که راه بد را می روند نیز کمک می نماید بطوریکه به آن کار عادت می کنند، و آنرا به آسانی انجام می دهند بطوریکه اگر ترک کنند ناراحت می شوند.
این امداد الهی برای همه هست تا در هر مسیری که انتخاب می کنند سرعت بگیرند. اگر راه خوب را انتخاب می کنند، در راه خوب پیشرفت کنند و اگر راه بد را انتخاب می کنند، آنها هم بتوانند پیشرفت کنند. این امتحان است و باید راه برای هر دو باز باشد. بهرحال قساوت قلب اینگونه پیدا می شود که انسان نسبت به آیات الهی بی اعتنایی کند، و هنگامی که قرآن خوانده می شود، بنشیند گپ بزند، جوک بگوید، شوخی بکند، و از نرخ اجناس صحبت کند. خود قرآن دستور می دهد و می گوید: وَإِذَا قُرِیءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُوا ْ۱۲: وقتی قرآن قرائت می شود، آرام بنشینید و گوش بدهید.
اما کسانی هستند که بی اعتنایی می کنند؛ نخستین عیب این کار کفران نعمت است. برای اینکه خداوند وسیله ای فراهم نموده که دیگری قرآن را بخواند و من گوش کنم. ولی بجای اینکه از قرائت دیگری استفاده کنم، بی اعتنایی می کنم و مشغول صحب کردن در امور دنیا می شوم. یا بطورمثال وقت اذان صدای مؤذن بلند می شود بجای اینکه برود نماز، آن وقت انسان بدنبال خرید و بازار و کارهای دیگر می رود و به یک بهانه ای از حضور در نماز خودرا محروم می کند، این حرکت یک حرکت کفران آمیز و ناسپاسانه است و نتیجه آن این می شود که علاقه انسان به نماز و قرآن کم می شود.
وقتی امروز می توانست به آسانی به نماز جماعت برود، تنبلی کرد، فردا دیگر به آسانی نمی رود. اگر روزی خواسته باشد به نماز جماعت برود، خیلی باید به خودش فشار بیاورد تا خودرا آماده کند. آمادگی روحی ؛ انسان به همین نسبت در برنامه هایش بطور تصاعدی پیش می رود و چه در کار خوب و چه در کار بد، افزوده می شود.
طبعاً وقتی این در راه بد ادامه پیدا کرد حالات قلبی اعراض و بی اعتنایی شدت پیدا می کند و مواعظ خوب و قرآنی تأثیری نمی کند، اما اگر از مسیر خوبی رفته باشد، وقتی دید صدای قرآن را می شنود دو زانو مؤدب می نشیند و خوب گوش می دهد، بعد تلاش می کند که حالش را مساعد مضمون آیه قرار دهد و مثل اینکه الان در جایی نشسته که جبرئیل قرآن را بر پیغمبر تلاوت می کند و او هم گوش می کند.
هر قدر اینگونه توجه بیشتر شود، تمرکز بیشتر می شود، و بدنبال آن اثر قرآن در روح انسان بیشتر شده و به علاقه او نیز افزوده می شود. همه ما می دانیم که حتی آهنگ قرآن هم نعمت است. چه بسیار انسان هایی که در اثر شنیدن صدای قرآن به اسلام جذب شدند. خدا قرآن را این قدر با برکت خلق کرده که حتی صدایش هم برای کفار جاذبه دارد و پس سفارش شده که قرآن را به صوت خوب بخوانید در احوالات حضرت سجاد (ع) نقل شده که ایشان قرآن را در خانه با صدای خوب و بلند می خواندند، از پنجره صدای ایشان شنیده می شد. سقاهایی بودند که مشک آب روی دوششان بود و از این مسیر عبور می کردند، به آنجا که می رسیدند جاذبه صدای امام زین العابدین (ع) آنها را جذب می کرد، می ایستادند، و به قرآن خواندن حضرت گوش می دادند. آن قدر می ایستادند که قطره، قطره از مشک های آب می چکید، بطوریکه وقتی از آن جا می رفتند مقدار زیادی از مشک شان خالی شده بود ۱۳. جاذبه صوت قرآن آنها را اینگونه میخ کوب می کرد.
حال اگر مفهوم آنرا درست درک نماییم و ذهن ما با آن انس پیدا کند و قلب ما با مفاهیم قرآن آشنا شود دیگر نمی توانیم آنرا رها نماییم. بدین سبب به جهت اینکه ما مبتلا به قساوت نشویم باید اهتمام نماییم حتی المقدور مبتلا به گناه نشویم. گناه اعراض از خدا و کلام او است. وقتی آدم تمایلی به خود خدا ندارد، کلامش را هم اهمیت نمی دهد.
دیگر تحت تأثیر آن واقع نمی شود و تمرکز پیدا نمی نماید. انسان از چیزی که خوشش می آید روی آن تمرکز می کند. در روانشناسی آزمایش هایی کرده اند که گاهی کسانی از چیزهایی که خوشش نمی آید اگر نام آن چیز روی تخت سیاه نوشته می شود آنرا نمی بینند، درحالی که قبل و بعد آنرا می بیند. این تجربه های عینی روانشناسی در لابراتوار است.
قرآن نعمت عظیمی است؛ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ، آن چنان خدا این قرآن را زیبا، خوش آهنگ و دارای معانی جذاب قرار داده که مو بر اندام انسان راست می شود. ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ؛، دل ها نرم می شود، توجه به یاد خدا پیدا می کند و این دل که متوجه خدا می شود، دیگر آنرا قساوت نمی گیرد. اما وقتی نسبت به کلام خدا، دستورات خدا و احکام خدا بی اعتنایی کرد، کم کم طوری می شود که از شنیدن قرآن هم خسته می شود و دلش نمی خواهد بشنود. آن وقت انسان به آنجا می رسد که: وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.؛ بهرحال بین ذکر خدا و خشوع قلب یک رابطة تنگاتنگی وجود دارد.
رابطه بین خشوع و یاد خدا
از آیاتی که قرائت شد این رابطه مشهود است. مثل أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ؛ آیا وقت آن نشده که دل ها در مقابل یاد خدا خشوع پیدا کند؟ و یا أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ تا بعدش که می فرماید فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ، بین قساوت قلب و نفرت از یاد خدا و قرآن و کلام خدا هم نیز یک رابطه ای است اینجا هم ملاحظه می فرماید خَاشِعاً قَلْبُهُ ذَاکِراً رَبَّهُ، شاید اصلش ذَاکِراً رَبَّهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ بوده است. در نقل ها تقدم و تأخرها کم نیست. بهرحال هر کدام که باشد رابطه بین خشوع قلب و یاد خدا را می رساند.
خشوع فقط در مقابل خداوند
هر نوع خشوعی مطلوب نمی باشد کسانی هستند که قلبشان ضعیف است و هر حادثه ای که اتفاق می افتد زود متأثر می شوند. این هنر نیست، این حالت بچگانه است. آن که مهمست این است که انسان قلبش در مقابل یاد خدا و کلام خدا خاشع باشد، نه در مقابل هر چیز دیگر. انسان در مقابل بعضی چیزها، مثل دشمن، باید محکم بایستد و هیچ خمی به ابرو نیاورد و هیچ اثر انفعالی از خود نشان ندهند.
آنجایی که دشمن می خواهد از تأثر انسان سو استفاده نماید باید خیلی خونسرد باشد و با لب خندان اظهار شادی هم بکند. در مقابل یاد خدا، انسان باید متأثر بشود ولی در خیلی از جاهای دیگر باید قرص و محکم ایستاد بطوریکه احساس نشود که تأثری در ما پیدا شده است. آن چه که مهمست شجاعت و قوت قلب و صلابت انسان است در مقابل کسانی که می خواهند آدم را بشکنند. اما انسان باید در مقابل یاد خدا، یاد قیامت و یاد نعمت خدا از شوق بگرید و در مقابل یاد عذاب خدا نیز از خوف بگرید یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا ۱۴؛ هم از سر خوف و هم از سر طمع و امید حالت خشوع داشته باشد.
۱؛ حدید، ۱۶.
۲؛ بقره، ۷۴.
۳؛ همان.
۴؛ انفال: ۳.
۵؛ مریم: ۵۹.
۶؛ زمر: ۲۳.
۷؛ زمر: ۴۶.
۸؛ زمر: ۲۴.
۹؛ کهف: ۱۱۰.
۱۰؛ اسراء: ۸۳.
۱۱؛ اسرا: ۲۱.
۱۲؛. اعراف / ۲۰۴.
۱۳؛. ر. ک: الکافی، ج ۲، ص ۶۱۶، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن؛ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (ص) أَحْسَنَ النَّاسِ صَوْتاً بِالْقُرْآنِ وَ کَانَ السَّقَّاءُونَ یَمُرُّونَ فَیَقِفُونَ بِبَابِهِ یَسْمَعُونَ قِرَاءَتَه.
۱۴؛. سجده / ۱۶.
منبع: نور معرفت
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب