نور معرفت
چالش ها و بایسته های اخلاق اجتماعی، ۴؛

ایمانوئل کانت، اخلاق را از احکام بدیهی عقل عملی می دانست

ایمانوئل کانت، اخلاق را از احکام بدیهی عقل عملی می دانست

به گزارش نور معرفت، یکی از خصوصیت های اخلاق اسلامی اینست که ریشه های احکام و قضاوت هایش به برهان عقلی برمی گردد و اگر بتوانیم آن برهان را درست تنظیم نماییم، نتیجه آن قطعی، یقینی، دائمی و ضروری خواهد بود.



خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: اخلاق اجتماعی از با اهمیت ترین مطالبی است که ارتباط انسان ها را با خود جامعه و تاریخ مطرح می سازد برای اینکه جامعه قادر می باشد یک تمدن را بسازد نه یک فرد و اجتماع انسانی پیوسته تاریخ را ساخته و به جلو برده است. از آنجا که در بین ادیان الهی اسلام دینی اجتماعی است و احکام فردی آن نیز آهنگ اجتماعی دارد و هدفش ساختن جامعه ی دین دار می باشد؛ جامعه ای که روابط اجتماعی آن برمبنای اهداف و احکام دین سامان گیرد، و سعادت فرد با سعادت جامعه پیوند خورده و میان مسئولیت های اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و غیر قابل انفکاک به وجود آید، نیازمند اخلاق اجتماعی مطلوب است که در سایه سار تحقق و عمل به مجموعه ای از مؤلفه های هنجاری و ارزشی شکل می گیرد و روابط اجتماعی انسان ها را با همنوایی و حاکمیت نظم همراه می سازد و جامعه را از سوق یافتن به سمت کری ها و کارکردهای سو باز می دارد.
همچنین عمل به مؤلفه های مطلوب در حوزه ی اخلاق اجتماعی به مثابه عاملی جهت رسیدن به سعادت و کمال واقعی برای جهانیان محسوب می گردد؛ برای اینکه در پرتو این مؤلفه ها، آئین درست زندگی و راه و رسم حیات سعادت آفرین فراروی بشریت قرار می گیرد و خوشبختی دائمی را برای آدمی و پاکیزگی و شایستگی حقیقی را برای کل اعضای جامعه ی اسلامی به ارمغان می آورد.آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۸/۰۱/۲۱، مطابق با پنجم رمضان ۱۴۴۰ ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد. واژه اخلاق کاربردهای متفاوتی دارد و تلقی و انتظار مخاطبان از آن به این بستگی دارد که در چه محیطی بوده و با چه مفاهیمی آشنا باشند. بدین جهت در این نشست توضیحی درباره ی کاربردهای مختلف واژه اخلاق می دهیم و به بحث های گوناگونی که دراین زمینه مطرح می شود، اشاره می نماییم.
در مطالب گذشته به بحث هایی مقدماتی درباره ی اخلاق اسلامی پرداختیم و به این جا رسیدیم که معروف ترین کاربرد واژه اخلاق، اخلاق اجتماعی است. موضوع اخلاق اجتماعی روابط انسان ها با یک دیگر است و در همه فرهنگ ها، زبان ها و مذاهب، واژه اخلاق و مرادفات آن در چنین موردی به کار می رود؛ البته در برخی از کاربردها این واژه کاربردی وسیع تر از اخلاق اجتماعی دارد. در جلسه گذشته درباره ی جایگاه اخلاق اجتماعی در بین علوم اجتماعی و رابطه آن با نهادهای اجتماعی گفتیم: انسان برای ادامه حیات و تامین خواسته ها و کمالاتش نیازمند هم نوع های خودش است و اگر با دیگران کار کند، می تواند خواسته های خودش را بهتر تامین کند و به کمالات بیشتری برسد، اما اگر بخواهد خودش تنها با نیروی شخصی خودش به نیازهای خودش بپردازد، چندان موفقیتی نخواهد داشت و حتی حیاتش نیز به خطر می افتد. بدین سبب انسان به زندگی اجتماعی نیاز دارد. این مطلب بطورکامل واضح است و همه آنرا پذیرفته اند؛ حتی در مباحث علمی می گویند: انسان مدنی بالطبع است؛ یعنی انسان طبعاً دنبال زندگی اجتماعی است.
تعادل حق و تکلیف
پس از آن که پذیرفتیم که انسان چاره ای جز زندگی اجتماعی ندارد، این پرسش مطرح می شود که چه نماییم که انسان در زندگی اجتماعی بهترین منافع را از این زندگی ببرد و نیازها و خواسته هایش بهتر تامین شود و کمال و رشد بیشتری پیدا کند؛ به ویژه باتوجه به اینکه بطور طبیعی هر انسانی ابتدا به فکر منافع خودش است و این منفعت طلبی افراد در عمل سبب تزاحم با منعفت دیگران می شود. هر کسی می خواهد بیشتر منافع خودش را تامین کند و به جایی می رسد که مزاحم منافع دیگران می شود و در حقیقت به دیگران ظلم می شود. وقتی انسان می تواند از زندگی اجتماعی اش بهتر بهره مند شود، که عدالت بر آن جامعه حاکم باشد. اینجاست که باید مقرراتی در نظر گرفته شود تا ارتباطات افراد با یک دیگر در سایه آن مقررات تنظیم شود و هرکس بداند در مقابل کاری که در جامعه انجام می دهد، چه چیزی باید دریافت کند و از دیگران چه انتظاری باید داشته باشد، و نوعی تعادل بین بهره هایی که انسان ها از یک دیگر می برند، برقرار باشد. این مقررات اگر حاکم بود، بر طبق عمل به این مقررات همه منافع خودشان را می برند و زندگی اجتماعی زندگی مقبولی خواهد شد، اما اگر برای جامعه مقررات ثابتی نبود و هر کس هر چه زورش می رسید، دنبال کرد، زندگی اجتماعی دوامی پیدا نمی کند و حتی اگر دوام نیز پیدا کند، مقبول عقلا نیست. بر این اساس، نخستین نهادی که در زندگی اجتماعی شکل می گیرد، نهاد حقوق و مقررات اجتماعی است. این مقررات به دو بخش تحلیل می شود؛ یکی اینکه من در استفاده از دیگران چه حقوقی دارم، و دیگر اینکه در مقابل این حق چه تکلیفی دارم. همیشه در امور اجتماعی حق و تکلیف متضایف و متعادل اند. هنگامی من می توانم از دیگری نفع ببرم که حاضر باشم به او نفعی برسانم. این همان مسئله ای است که در محاورات علمی به آن «تعادل حق و تکلیف» گفته می شود.
اخلاق و سیاست؛ ضامن اجرای حقوق
فرض کنید که اجتماعی تحقق پیدا کرد، مقررات مقبول و عقل پسند هم تدوین شد و معلوم شد که هر کس باید چه کار کند؛ آیا با این ها زندگی انسان ها در اجتماع متعادل می شود و نفع کامل را از یک دیگر می برند؟ در عمل می بینیم که اینگونه نیست. می بینیم که خیلی از مردم به هم ظلم می کنند، حق دیگران را تضییع می کنند و وظیفه شان را درست انجام نمی دهند. بدین سبب صرف اینکه قانون بگوید: باید چنین کرد، حق تو این است، تکلیف آنست، بطورکامل مشکل را حل نمی نماید. چه نماییم که مردم به این قوانین عمل کنند؟ سالم ترین کار این است که هر کس انگیزه ای درونی برای عمل به این مقررات پیدا کند، و طوری تربیت شود که خودش بخواهد حقوق دیگران را رعایت کند و عدالت برقرار باشد. این را ارزش اخلاقی می گویند. بدین سبب دومین نهادی که در جامعه شکل می گیرد نهاد اخلاق است. در اسلام نیز اخلاق اجتماعی وجود دارد و بصورت های مختلف و با شیوه هایی که خاص تربیت اسلامی و تزکیه انبیا و اولیا است تلاش شده است که اخلاق در جامعه اسلامی رواج پیدا کند.
ولی اگرچه کمابیش در هر اجتماعی تربیت های اخلاقی وجود دارد، باز می بینیم که هیچ جامعه ای نیست که اخلاق بطورکامل بر آن حاکم باشد و هیچکس انگیزه ظلم و تجاوز به حق دیگران را نداشته باشد. بدین جهت نهاد سومی لازم است تا قانون را به کسانی که اخلاق برای عمل به وظایف شان کافی نبود، با قوه قهریه تحمیل کند. نام این نهاد مدیریت و سیاست است. بدین سبب نهادهای حقوق، اخلاق و سیاست، سه نهاد مترتب به هم هستند. علوم اجتماعی همین را اقتضا می کند و بحث عقلانی آن بسیار ساده و روشن است.
اعتبار علوم اجتماعی
اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا این مباحثی که درباره ی نهادهای اجتماعی مطرح کردیم، مباحثی برهانی است؟ در منطق به ما می آموزند که اگر می خواهید به چیزی با وصف کلیت و ضرورت یقین کنید، باید مبتنی بر برهان باشد؛ یعنی باید نهایت سیر مباحث به ریشه های بدیهی منتهی شود. آیا اینکه گفتیم انسان باید زندگی اجتماعی داشته باشد تا خواسته هایش بهتر تامین شود، واقعاً برهانی است، یا فقط مقبولیت عمومی دارد؟ هم چنین آیا اینکه گفتیم برای اینکه این مطلوب تحقق پیدا کند، باید نظامی حقوقی وجود داشته باشد تا تکالیف و حقوق را بصورت متناسب و متضایف بیان و تثبیت کند، مطلبی برهانی است یا به اصطلاح از جدلیاتی است که مورد موافقت مردم است؟
حقیقت این است که ما به عنوان یکی از شاخه های علوم اجتماعی نمی توانیم تضمین نماییم که بر طبق متد یک علم اجتماعی، برای این مباحث برهانی عقلی اقامه نماییم که نتیجه اش ضروری، دائمی و کلی باشد. اصلاً علومی که در دسترس بشر است و در دانشگاه ها تدریس می شود (حتی علومی که در عرصه تدریس می شود)، چنان نیست که همه نتایجش یقینی باشد. شایع ترین علومی که ما در عرصه ها داریم، فقه و اصول است، و قوام حوزه های علمیه ما به فقه و اصول است. اما خیلی از بزرگان ما علم فقه را به اثبات احکام شرعیه با ادله ظنیه تعریف کرده، و عنوان «ظن» را در تعریف این علم گرفتن کرده اند! حتی کسانی که گفته اند در فقه احکام یقینی نیز داریم، می گویند: احکام یقینی خیلی کم است. بیشتر نتایج مسائلی که در فقه مطرح می شود ظنی است، و شاهد آن نیز اختلافاتی است که میان فقها در جزییات احکام وجود دارد.
بسیاری از علومی که در دانشگاه ها مطرح می شود (به خصوص علوم اجتماعی) هم از همین قبیل است. هیچ کشوری را نمی توانید پیدا کنید که همه صاحب نظران حقوقی اش در مسائل حقوقی با هم توافق داشته باشند. حتی حقوق دانان یک کشور درباره ی خیلی از مسائل با هم اختلاف دارند. مکاتب مختلف حقوقی با نظریات مختلف وجود دارد و نتیجه آن نیز ظنیات است.
اعتبار اخلاق اجتماعی اسلامی
گفتیم مسائل اخلاق اجتماعی در اسلام، مشابه مسائل اخلاق اجتماعی در مکاتب دیگر است. حالا این سوال مطرح می شود که آیا این سخن به این معناست که این تشابه در سیاق، متد و ارزش نتایج نیز وجود دارد، یا از اخلاق اجتماعی اسلام می توانیم انتظار بیشتری داشته باشیم؟ حقیقت این است که ما در علوم بر طبق چارچوب هایی که تعریف می نماییم غالباً به برهان یقینی ثابت ضروری دائمی نمی رسیم و بیشتر استدلال های ما مبتنی بر اصول موضوعه است. به عبارت دیگر اصلی را پذیرفته ایم و می گوئیم بر طبق این اصل این نتیجه گرفته می شود. برای مثال، در علم اصول اثبات می نماییم که خبر واحدی که راویانش چنین خاصیت هایی داشته باشند، معتبر است. سپس طبق خبر واحدی که این شرایط را داشته باشد، فتوا می دهیم. بااینکه فتوایی که با این شرایط داده شده، فتوای درستی است، اما اینگونه نیست که خبر واحد حتما علم یقینی ثابت ضروری بوجود آورد. نتیجه خبر واحد غالباً ظن است، و گاهی ممکنست از آن ظن اطمینان هم پیدا شود.
علوم اجتماعی امروز نیز همین گونه است. مسائل روان شناسی که در پیشرفته ترین دانشگاه های دنیا مطرح می شود را بررسی کنید! امروز یک نظریه ثابت می شود و بیست یا سی سال رواج دارد، ولی یک باره پروفسور یا استاد برجسته ای می آید و در آن خدشه می کند و نظریه عوض می شود. ده بیست سال بعد باز نظریه دیگری مطرح می شود و در دنیا رواج پیدا می کند، اما پس از چندی دانشمند دیگری می آید و نظریه دیگری را اثبات می کند. از این مسائل فراوان پیش می آید و همه با آن آشنا هستند.
آیا اخلاق اجتماعی اسلام نیز از همین قبیل است که در آن به ظنیاتی اکتفا شود و احتمال آن برود که در آینده طبق نظر مجتهد یا دانشمند اخلاقی دیگری تغییر کند، یا اخلاق اجتماعی اسلام از این جهت امتیاز دیگری نیز دارد؟ پاسخ این است که اگر ما این مسائل را در همین چارچوبی مطرح نماییم که در علوم دیگر مثل فقه و نظایر آن مطرح می سازیم، علمی است در کنار علم های دیگر؛ البته از علم های دیگر چیزی کم ندارد و ممکنست در بعضی از مسائل ارزش هایش از تعدادی از علوم دیگر هم بیشتر باشد، اما از نظر کاشفیت از واقع، یقینی بودن نتیجه، و ضروری و دائمی بودن آن، همانند سایر علومی است که با این متدها تحقیق می شود. این در صورتی است که بخواهیم علوم اسلامی را در همان چارچوب علوم دیگر مطرح نماییم، اما خیلی از مسائل علوم اسلامی (عقاید در درجه اول و اخلاق و خیلی از مباحث فقهی در درجه دوم) را می توانیم به برهان پیوند داده و بگوییم ریشه های برهانی دارند.
تشکیک در واضح ترین مسائل علوم اجتماعی!
گفتیم که اخلاق اجتماعی متفرع بر حقوق اجتماعی است؛ پس ابتدا باید حقوقی باشد و بگوید هر کسی چه اندازه حق دارد از دیگران استفاده نماید و در مقابل آن چه تکالیفی باید انجام بدهد. اخلاق ضامن این است که این حقوق را رعایت شود. این حقوق را چه کسی تعیین می کند؟ روشن است که این حقوق توسط متخصصان و حقوق دانان عالم تعیین می گردد. آیا شما هیچ مسئله حقوقی را سراغ دارید که در طول تاریخ یکسان مانده باشد و تغییر نظری در آن داده نشده باشد؟ چنین چیزی وجود ندارد. حتی در اصل اینکه ما می توانیم حقوقی را اثبات نماییم که نتیجه یقینی ثابتی داشته باشد، تشکیک شده است. بر طبق تحلیل کوتاه و مختصری که درباره ی اساس روابط اجتماعی داشتیم، گفتیم اصل حقوق به لزوم رعایت عدالت برمی گردد، اما از قدیم الایام در این مسئله نیز تشکیک شده است. واضح ترین مسئله ای که همه عقلای عالم آنرا قبول دارند این است که عدالت امر خوبی است. هیچکس در حسن عدالت شک ندارد. از قدیم الایام کسانی که درباره ی اخلاق به عنوان بحث عقلی انسانی بحث کرده اند این مسئله را مفروغ عنه و همانند بدیهی دانسته اند. صاحب نظرانی مثل کانت می گویند: این ها از احکام بدیهی عقل عملی است.
اما از همان قدیم در یونان کسانی پیدا شدند که می گفتند: این مسئله برهانی ندارد. حتی برای این اختلاف داستانی نیز نقل شده است. در آن زمان کشور ایران و یونان دو کشور برجسته بودند که با هم درگیری های بسیاری داشتند. در یکی از این جنگ ها یکی از سلاطین ایران به نام خشایارشاه به یونان حمله کرد و تعدادی از شهرهای یونان را تصرف کرد. بعد از پیروزی خشایارشاه، فیلسوفان اخلاق آغاز به مذمت کردند و گفتند: شما با ظلم اموال و زمینهای ما را تصرف کردید و حق نداشتید چنین کاری بکنید. ولی صاحب نظرانی (سوفسطائیان) خطاب به آنها گفتند: شما بی خود خشایارشاه را ملامت می کنید. او حق داشت این کار را بکند؛ برای اینکه قدرت داشت و هر کسی قدرتی داشته باشد می تواند قدرتش را اعمال نماید و ثمرش را بگیرد. ما هم اگر قدرت داشتیم، همین کار را می کردیم. اصل ارزش ها قدرت است!
یک نمونه نیز از عصر جدید (بعد از رنسانس) بگوییم. نیچه یکی از فیلسوفان معروف اخلاقی می گوید: اینکه می گویند اخلاق اقتضا می کند که انسان مهربان باشد، نسبت به دیگران تواضع داشته باشد و… هیچ دلیلی ندارد. این ها سوژه هایی است که ستمکاران و زورمندان رواج داده اند تا خودشان از دیگران بهره گیرند. هیچ دلیلی بر لزوم مهربانی و تواضع انسان نداریم. اصل قدرت است. باید هر کسی اهتمام کند قدرت را به دست بگیرد. ضعیفان تقصیر خودشان است، تنبلی کرده اند و دیگران قدرت پیدا کرده اند. نیچه، فیلسوف معروف آلمانی که تحولی در افکار فلسفی و اخلاقی مغرب زمین به وجود آورد، صاف و صریح می گوید: این هایی که ترویج می کنید، اخلاق ضعف است. این ها ابزار قدرتمندان برای سوءاستفاده از مردم است. به مردم بگویید: بروید قدرت پیدا کنید! در سایه قدرت همه خوبی ها پیدا می شود!
اخلاق اجتماعی اسلام؛ نظریه ای برهانی
همان گونه که ملاحظه می کنید هم در گذشته و هم در دوران جدید درباره ی اصلی که مورد پذیرش همه ماست و چه بسا خیال می نماییم که از بدیهی ترین مطالب عقلانی است تشکیک شده است. پرسش کلیدی در این جا این است که آیا نظریه اخلاقی اجتماعی اسلام نیز بحثی جدلی است یا برهانی است؟ یکی از بزرگ ترین امتیازات ارزش های اسلامی و اخلاق اسلامی این است که این مکتب برای این مسائل برهان دارد. این مکتب می تواند اثبات کند که حقی برای کسی ثابت است و اگر غیر از این باشد غلط است. سپس بر طبق آن شاخه های دیگر پدید می آید و نتایجی از آن گرفته می شود.
رابطه حق و مالکیت
بحث را از معنای حق شروع می نماییم. دیدن و نفس کشیدن از ساده ترین چیزهایی است که ما درباره ی آنها می توانیم بگوییم حق داریم. هیچ عاقلی نمی تواند این حق را نفی کند، اما این حق از کجا آمده است؟ روشن است که این حق به خاطر این است که هر کس مالک کار و قدرت خودش است. چشم خودم است، توان، قدرت و انرژی خودم را به کار می برم؛ بدین سبب حق دارم از آن استفاده کنم. اصلاً حق به مفهوم مالکیت در تصرف است. اگر من مالک هستی چیزی بودم، به طریق اولی مالک تصرف در آن نیز هستم. بدین سبب ریشه حق از مالکیت حقیقی پیدا می شود. در مالکیت اعتباری نیز وقتی من چیزی را خریده ام، مالک آن می شوم و حق دارم در آن تصرف کنم. هم چنین اگر چیزی ارث پدرم بوده و از پدرم به من رسیده است، حالا مالکش شده ام و حق دارم در آن تصرف کنم. ریشه همه این ها این است که من مالکیت آنرا دارم. بدین سبب اصل حق از مالکیت سرچشمه می گیرد.
حق خدا؛ سرچشمه همه حقوق
ما معتقدیم که همه هستی یک مالک دارد و اگر مالک های دیگری هم وجود دارند، مالک های طولی و درجه دوم و سوم و یا اعتباری است. مالک حقیقی کل هستی کسی است که اختیار هستی در دست اوست. اوست که عالم را آفریده است و با اراده اوست که این عالم موجود است. در این جا ما هیچ استدلالی نکردیم. فقط مفهوم حق را تحلیل کردیم. تحلیل مفهومی حق به این می رسد که ما دو وجود را در نظر بگیریم که وجود یکی در اختیار وجود دیگری است. او مالک این است و هر گونه که می خواهد می تواند در او اثر کند؛ حتی می تواند او را به وجود بیاورد، همان گونه که می تواند او معدوم کند. اگر اینگونه شد، نخستین حق و اصیل ترین حق نسبت به همه چیز، برای خداست؛ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء ؛[۱] وَلَکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ.[۲] حق اصلی یک چیز است و آن هم برای خداست؛ همان گونه که وجود اصلی برای خداست و سپس وجودهای دیگر در شعاع وجود او تحقق پیدا می کنند. حق اصلی این است. هر چه از این جا تنزل پیدا کند، طبق اراده او حقی بر مملوک خودش پیدا می کند. اوست که می گوید تو مالک خانه ای هستی که خریده ای! اوست که می گوید تو مالک خانه ای هستی که از پدر به تو به ارث رسیده است. او حق دارد این اعتبار را بکند. وقتی او اعتبار کرد من مالک خانه می شوم و حق دارم در خانه ام بنشینم. همه این حقوق از آنجا سرچشمه می گیرد.
ریشه همه حقوق، حق الله است. این مطلبی است در نهج البلاغه و رساله حقوق امام سجادصلوات الله مقابل به آن تصریح شده است. اگر این طور شد ما می توانیم ریشه همه دستورات الهی را به برهان برگردانیم. اراده اوست و اراده او به هر کاری تعلق گرفت، حق دارد آن کار را انجام بدهد. وقتی آن کار را انجام داد، مملوک او می شود و می تواند هر گونه تصرفی در آن بکند. هیچکس نیز نمی تواند به خدا بگوید: چرا این کار را کردی و چرا آن کار را نکردی.
در این جا این پرسش مطرح می شود که آیا خدا حق دارد پیغمبر را به جهنم یا شمر را به بهشت ببرد؟ علت طرح این پرسش عدم شناخت خداست. خداوند موجودی است که کاری بر خلاف حکمت نمی کند، برای اینکه انجام کار بر خلاف حکمت، ناشی از ضعف، عجز و قصور است. خدایی که کمال محض است، کاری بر خلاف حکمت نمی نماید. از آن جا که این کار با حکیم بودن خدا سازگار نیست، خداوند این کار را نمی کند، وگرنه قدرتش را دارد و اگر می کرد هیچکس حق نداشت به او اعتراض کند. من چه کسی هستم که در مقابل خدا اعتراض کنم؟! منیت من همان است که او به من داده است، من با چه چیزی در مقابل او بایستم و با او مبارزه کنم؟ هیچ کس تکویناً حق ندارد که به خدا اعتراض کند؛ البته پس از آن که شناختیم که خدا موجودی است که کاری برخلاف حکمت از او سر نمی زند، می گوئیم بر او لازم است که به مطیع امرش پاداش خیر بدهد یا بطورمثال شمر را مجازات کند.
به هر حال ما می توانیم ادعا نماییم که یکی از خاصیت های اخلاق اسلامی این است که ریشه های احکام و قضاوت هایش به برهان عقلی برمی گردد و اگر بتوانیم آن برهان را درست تنظیم نماییم، نتیجه آن قطعی، یقینی، دائمی و ضروری خواهد بود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[۱]. حج، ۱۸.
[۲]. بقرة، ۲۵۳.

1402/08/24
15:46:35
5.0 / 5
332
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۲
نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد