نور معرفت
چالش های آموزش دینی در مدرسه ۸ ؛

آموزش دینی کودک و نوجوان باید بوسیله حوزه علمیه و نهاد دین باشد

آموزش دینی کودک و نوجوان باید بوسیله حوزه علمیه و نهاد دین باشد

نور معرفت: پیش از سیستم آموزش وپرورش در جهان این نهاد دین بوده است که به اصطلاح به دین داران آموزش دینی می داده است و نتایج این جداسازی در جهان نشان میدهد که باز باید به آن مدل بازگشت.



خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-سمانه نوری زاده قصری: جایگاه تربیت دینی در ساختار آموزش وپرورش و در مدارس همچون موضوعات به روز، مهم و دوران ساز جامعه اسلامی ماست. یکی از مهم ترین دغدغه های نظام آموزشی کشور چیستی و چگونگی تولید و عرضه ی محتوای آموزشی دینی و برنامه ریزی برای انتقال صحیح محتوای مورد اشاره به کودکان و نوجوانان خصوصاً در مهدکودک و مدرسه است. از طرفی، این دوران مهم ترین مرحله در امتداد ایجاد شخصیت کودکان و نوجوانان و از حساس ترین مقاطع سنی آنان است. این دوران بهترین زمان برای انس بیشتر دانش آموزان با متون دینی و قرآن کریم است. بنابراین، اهمیت آموزش در این دوران و نیز ایجاد شخصیت انسانی در مرحله کودکی و تلاقی این دو، حاکی از نقش توأمان و فوق العاده شأن در حیات انسانی شخص و بالطبع زندگی اجتماعی اوست.
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش و تربیت دینی، سرلوحه برنامه های نظام آموزشی کشور قرار گرفت. بعد از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضرورت دارد. تحقیقات و همین طور وضعیت اجتماعی ایران نشان میدهد که تربیت دینی در نهادها، بازدهی بالایی ندارد و از نقطه آرمانی خود فاصله دارد. خبرگزاری مهر درصدد است در خلال گزارش هایی این مهم را به بحث و بررسی بگذارد و می توانید مجموعه گزارش ها را در اینجا ببینید.
در هشتمین قسمت از سلسله گزارش های چالش های آموزش دینی در مدرسه با حجت الاسلام مهراب صادق نیا استاد دانشگاه ادیان و مذاهب و پژوهشگر دین و جامعه، گفتگویی ترتیب داده ایم. آن چه در ادامه می خوانید حاصل گفتگوی ما با ایشان است:


*آیا تربیت دینی در جهان جدید به کلی متفاوت از آن چه در گذشته بوده، شده است؟ وضعیت تأثیر تعالیم دینی در دانشگاه ها و مدارس چگونه است؟
این دغدغه فقط برای ما نیست برای بقیه ادیان هم این وجود دارد یعنی در جهان مسیحیت و یهودیت و در ادیان دیگر این مسئله وجود دارد. در جهان جدید به سبب شبکه ای شدن و به سبب تبادل سریع اطلاعاتی که در این جهان اتفاق می افتد مدیریت مذهب و تعالیم مذهبی کاهش پیدا کرده است و از طرف دیگر خلاقیت مذهبی و آموزش های مذهبی زیاد شده است به عنوان مثال اگر ۵۰ سال یا ۱۰۰ سال پیش در غرب تعلیم مذهب و دین فقط در اختیار کلیسا بود و آنها به گونه ای که آن را مناسب می دانستند به فراگیران آموزش می دادند امروز این مدیریت کاهش پیدا کرده و به جز نهاد دین نهادهای و رسانه های دیگری هم به تعلیم امر دین می پردازند یعنی تعالیم ما برای دانش آموزان و دانشجویان فقط بوسیله معلمان دینی نیست که این را یاد می گیرند؛ کانال های دیگری هم برای آشنایی با دین دارند رسانه ها، رسانه های اجتماعی، مطبوعاتی که به نسبت ۲۰۰ سال پیش بیشتر شده است.
به همین دلیل معلمان دینی منحصر به فرد بودن خودرا از دست داده اند از طرف دیگر دانشجویان و دانش آموزان خلاقیتشان دراین زمینه بالا رفته است. این از میان رفتن مدیریت در تعلیم امر دین و از آن طرف افزایش خلاقیت نزد دانشجویان در یادگیری دین موجب نوعی تغییر در نگاه های دینی شده است یعنی دانش آموزی که ما در دبیرستان درباره ی دین معلمان به او یاد می دهند خارج از مدرسه ده ها نظر و رأی با آن روبرو می شود آن تعلیمی را که بوسیله معلمان به او منتقل شده بود را تحت شعاع قرار می دهد و به حاشیه می رود و گاه رد می شود و موجب می شود این را نپذیرد این یک وضعیت فراگیری خارج از محتوایی و روشی که معلمان در امر تربیت دینی دارند.
*آیا می توان گفت تعلیم دینی گرفتار تغییر ماهیت شده است؟
در جهان جدید تعلیم دینی ماهیت جدیدی پیدا کرده است یعنی سابق بر این تعلیم دین؛ تربیت به شکلی بود که معلمان دینی اهتمام می کردند دانش آموز را به افراد دیندارتری تبدیل کنند. نسبت به دین آگاه تر و التزام بیشتری داشته باشند ولی در جهان جدید به سبب تنوع دین و مذهب و فرهنگ این انگیزه از بین رفته است. معلمان دینی می کوشند دانشجویان را با ادیان آشنا کنند با هدف این که زندگی مسالمت آمیز تری در جهان جدید ایجاد شود، در مدل جهانی، تربیت دینی جای خودرا به افزایش آگاهی مذهبی داده است نه بمنظور این که آدم ها و فراگیران دیندار شوند بلکه بمنظور این که آشنایی آنها با ادیان دیگر بیشتر شود تا منازعات اجتماعی کاهش پیدا کند.
برای جامعه ای مثل ایران که شامل شیعه، سنی، مسیحی، یهودی و زرتشتی است وقتی تربیت دینی سرفصلی از آموزش و دروس دانشگاه قرار می گیرد، به این تعلیم و تربیت به چشم یک پروسه آموزشی نگاه می کنند نه به چشم یک تعلیمی که در نهایت باید تبدیل به تجربه شود یا تعلیمی که باید در نهایت منجر به عمل شود. حس می کنند یک چیزهایی یاد می گیرند که بنا نیست ذیل این یاد گرفتن انسان های شیعه ملتزم تری شوند بلکه یاد می گیرند که شیعه ها این طور هستند همانطور که یاد می گیرند که نظریه در فیزیک چگونه است یا در مردم شناسی، وضعیت چگونه است.
برای حل این مشکل تعدادی از کشورها مثل انگلیس گفتند که ما آموزش دینی را از مدارس بیرون می آوریم آموزش دینی قسمتی از سرفصل های مدارس نباشد و ما یک مدارسی به عنوان مدارس روزهای یکشنبه راه می اندازیم آنها در ایام یکشنبه دانش آموزان را جمع می کردند و در خود کلیسا آموزش دینی می دادند با همان هدف که آنها دین داران بهتری بشوند. چونکه پژوهش هایشان نشان می داد تعالیم مذهبی که در مدارس و دانشگاه ها اجرا و ارائه می شدند برای فراگیران قانع کننده نبوده است و اثر کمتری داشته است. دلیلش خیلی ساده است دلیل آن این است که این تعلیم ها قسمتی از نظام آموزشی شده است. این که دانش آموزی اگر سر کلاس دینی ننشیند غیبت می خورد قاعدتاً دانش آموز نمی تواند با تعالیمی که بوسیله این دروس به او ارائه می شود به چشم یک سری از ضروریات نگاه کند.
*یعنی شما می فرمایید چون آموزش دینی بجای این که توسط متولیان دینی صورت گیرد، به مدارس و… سپرده شده است این نتیجه را داده است؟
بله دقیقاً این معارف باید به سمت جایی که از آنجا آمده یعنی حوزه علمیه برگردد. یک سری از آموزش ها اساساً برای نهادهای دینی بوده است. پیش از سیستم آموزش وپرورش در جهان و در کشور ما این نهاد دین بوده است که به اصطلاح به دین داران آموزش دینی می داد. در کنار این آموزش دینی، کم کم ادبیات، ریاضی و درسهای دیگر هم آمد وگرنه نخستین صورت های آموزشی برای نهاد دین بود بعداً آموزش وپرورش ها به عنوان یک نهاد سازمان رسمی و حکومتی در جهان تأسیس شدند و همه آموزش ها همچون آموزش دینی زیر مجموعه آن شد.
یک سری از آموزش ها اساساً برای نهادهای دینی بوده است. پیش از سیستم آموزش وپرورش در جهان و در کشور ما این نهاد دین بوده است که به اصطلاح به دین داران آموزش دینی می داد، اما برمبنای اتفاقاتی آموزش دینی هم از کلیساها گرفته شد، حدودا تا قرن هجدهم کلیساها و نهادهای دین در مقابل این انتقال مقاومت می کردند ولی در نهایت تسلیم شدند
یعنی آموزش دینی هم از کلیساها گرفته شد، حدودا تا قرن هجدهم کلیساها و نهادهای دین در مقابل این انتقال مقاومت می کردند ولی در نهایت تسلیم شدند. اما در سال ۱۹۶۰ در انگلستان باردیگر نهادهای مذهبی آمدند و گفتند که نمی توانیم آموزش دینی را به سیستم آموزش وپرورش واگذار نماییم. تعلیمات دینی در مدارس و دانشگاه های ما هم نتیجه نمی دهد چون به دست آموزش وپرورش و وزارت علوم سپرده شده است. وزارت علوم و آموزش وپرورش مسئولیتش این نیست که به اصطلاح دانش آموزان و دانشجویان خودرا دینی تربیت کند چون می دانید که آموزش حق همه شهروندان ایرانی است. یهودی، مسیحی، زرتشتی، کلیمی، شیعه و سنی چگونه می توان برایشان یک متنی در این مدارس درست کرد که همه اینها را بین خودشان مطرح کند. اساساً این کار موجب اختلاف می شود وقتی هویت های مذهبی برجسته شوند احتمال تنش بین دانش آموزان بیشتر است. تنها یک راه می ماند که شما به آنها یک سری آگاهی مذهبی بدهید.
نه بدین سبب که دینی تر شوند بلکه بدین سبب که آگاهی آنها بالاتر برود. کاری که آموزش وپرورش و وزارت علوم می کند این استکه دانشجویان ما ممکنست بتوانند توحید را تقریر کنند یا ممکنست ادله متکلمان مسلمان را در مورد توحید لیست کنند ولی به مفهوم این نیست که آنها دیندار تر شده اند و نتیجه اش را ما بیرون از این محیط و در جامعه و در خیابان می بینیم.آنها فقط اینها را یاد می گیرند ولی به هیچ عنوان احساس نمی کند که باید به آنها عمل کنند.
*از چه منظری می فرمایید که چنین احساسی ایجاد نمی شود؟
از باب این که معلمی که استخدام آموزش وپرورش و از او حقوقش را می گیرد، وظیفه و تعهدی ندارد به این که این آدم ها دیندار تر بشوند. می گوید من این کتاب را به دانش آموزان به بهترین شکل ممکن یاد می دهم، آخر هم نمره ای که در امتحان می گیرند نشانه موفقیت من است. نمره ای که در امتحان می گیرند نشانه موفقیت است نه میزان پایبندی آنها به دین.
وقتی معلم دینی کارمند آموزش وپرورش است و ربطی به نهاد دین و حوزه ندارد این اتفاق می افتد. یعنی حتی اگر طلبه ها را هم در آموزش وپرورش استخدام شود باز این طلبه ها مستخدمین آموزش وپرورش است نه نهاد دینی. آنها به کارشان به مثابه یک شغل نگاه می کنند نه یک تعلق دینی و بنا بر این در قبالش پول می گیرند. به همین دلیل دانش آموز احساس می کند همانطور که معلم فیزیک می تواند فیزیک درس بدهد ولی هیچ عقیده ای به این نظریه های فیزیکی نداشته باشد معلم علوم اجتماعی می تواند علوم اجتماعی درس بدهد ولی هیچ عقیده ای به آن چه که در کتاب است نداشته باشد می گویند معلم دینی هم می تواند کتاب را یاد بدهد بدون این که به آن عقیده ای داشته باشد.
*نمره محوری هم می تواند در این مؤثر باشد؟
بله تنها مشکل مدارس نیست خود طلاب هم گرفتار هستند یعنی نسل های قبلی حوزه علمیه درس را می خواندند ولی تعدادی از طلبه های فعلی حوزه علمیه درس را پاس می کنند و خیلی فرق است بین خواندن و پاس کردن. پاس می کند که نمره بگیرد ولی قدیم می خواندند به سبب این که بدانند در مقام اجرا چگونه عمل کرده و پیاده کنند. پس این مشکل فقط برای آموزش وپرورش یا دانشگاه نیست در خود حوزه هم وجود دارد یعنی شما می توانید بگویید چرا فردی الهیات دان های خوبی هستند؟ کلام دان های خوبی هستند اما معتقد به آن چه که یاد می گیرند نیستند؟ می توانند ده ها حدیث در مورد غیبت بخوانند ولی غیبت می کنند؟ می توانند صدها حدیث درباب بدی تهمت بخوانند ولی همچنان تهمت می زنند؟ می توانند کتاب ها در مورد عدالت بنویسند ولی وقتی کار دستشان بیفتد آدم های عادلی نباشند دلیلش چیست؟ تفاوت بین خواندن و پاس کردن است وقتی کسی درسی را می خواند که پاس کند یعنی آنرا به حافظه می سپارد سر جلسه امتحان می رود و امتحان می دهد ولی کسی وقتی درس می خواند، می خواند که با آن زندگی کند. طلبه های گذشته که منشأ اثر بودند و هستند درس را می خواندند که با آن زندگی کنند.
*چه مولفه هایی برای تحقق تربیت دینی در نظام آموزشی اهمیت دارد؟
قدرت تعلیم دینی یا مشروعیت تعلیم دینی مبتنی بر مولفه هایی است که سه مؤلفه اساسی آن عبارتند از این که مخاطب یا همان دانش آموز یا دانشجو نیت فقط دینی شما را قبول کند. دوم این که آگاهی دینی شما را مخاطب قبول می کند و مخاطب بپذیرد که شما به اندازه کافی آگاهی دارید و سوم جایگاهی که شما در آن قرار گرفته اید را مخاطب از شما قبول کند. اگر دانش آموزان و دانشجویان ما در هر کدام از این سه مورد نسبت به معلمان دینی و اساتید معارف در دانشگاه ها شک داشته باشند تعالیم آنها بی اثر خواهد شد. وقتی این جایگاه زیر سوال برود آن وقت طبیعی است که تعلیم مذهبی که این اساتید می دهند بی اثر خواهد شد این عوامل همه برمی گردد به تغییر پارادایم آموزشی که اتفاق افتاده است در کنار این یکسری متغیرهای شتاب دهنده و یکسری متغیرهای مزاحم هم وجود دارد مثل مسائل سیاسی، اقتصادی مثل واقعیت بیرونی یعنی احساس می کند تعالیم مذهبی که یاد می گیرد در جهان خارج از دانشگاه و مدرسه امکان تبدیل شدن به تجربه را ندارد بطورمثال فرض کنید در کتاب ها می خوانند در اهمیت صداقت بعد در جامعه یاد می گیرند اگر صادقانه رفتار کنی کلاهت پس معرکه است بنا بر این شک می کند.


منبع:

1402/07/05
23:10:29
5.0 / 5
350
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۱ بعلاوه ۴
نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد