تحلیل روان شناختی تحولات صدر اسلام، ۲۵؛
برخی مؤمنان حاضرند لذات آخرتی را بدهند تا یک لحظه خدا را بیابند
نور معرفت: انسان اگر بداند در مخالفت با هوای نفس هم روزی او زیاد، هم موجب سعادت آخرتش می شود و هم خدا دوستش بدارد، تصمیم قطعی می گیرد که با هوای نفس مخالفت کند و تنها بدنبال رضایت خدا باشد.
خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: تاریخ بعنوان یکی از ابعاد و مظاهر فرهنگ و تمدن حائز اهمیت می باشد، چونکه شناخت و دریافت گونه های مختلف هر فرهنگ و تمدنی بدون دسترسی به تاریخ انواع هنرها و دانش هایی که در تمدن ظهور کرده یا تکامل یافته ممکن نخواهد بود. اسلام هم که دینی کامل و غنی و دارای فرهنگ و تمدن عالی است توجّه بسیاری به تاریخ و تاریخ نگاری دارد. با یک نگاه کلی به آیات قرآن و کلام بزرگان دین میتوان به اهمیت تاریخ پی برد. طوری که یک سوم آیات قرآن در مورد سرگذشت امت های گذشته است که خداوند به منظور عبرت گیری انسان ها این قصه ها را بیان فرموده است. منشأ اصلی و حقیقی تاریخ نگاری اسلامی و نیرومندترین عامل الهام بخش مورخان برای پژوهش و تدوین تاریخ، دین اسلام بود که از شعور نیرومند تاریخی برخوردار می باشد.
اشارات قرآن به وقایع و حوادث تاریخی حاکی از نگرش تاریخی به حوادث گذشته و مبین غایت تاریخ از دیدگاه قرآن و حاوی درس های مهم تاریخ و تجارب تاریخی است. «به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتاب هایی] است که قبل از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان می آورند رهنمود و رحمتی است.»تاریخ از دیدگاه بزرگان دین و مورخان اسلامی بهترین راهنمای انسان برای آگاهی از احوال نیکان، محرّک کسب فضائل و طرد رذائل و مشوق زهد از راه تجربه پذیری از دگرگونی های روزگار و حصول نیرویی برای تمییز درست از نادرست و تحلیل و نقد و پیشبینی حوادث از راه مقایسه آنها است. آنچه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی است که پیرامون تحلیلی روان شناختی از تحولات صدر اسلام ایراد کرده اند:
انسان و پیروی از هوای نفس
بحث ما در رابطه با عوامل انحراف و سقوط انسان بود و به این نتیجه رسیدیم که مهم ترین عامل انحراف، پیروی از هوای نفس است. در دو جلسه گذشته با استفاده از آیات قرآن بحث هایی در رابطه با تبعات پیروی از هوای نفس مطرح کردیم. پرسشی که در این حوزه مطرح می شود اینست که چه نماییم تا بتوانیم بر هوای نفس غالب شویم؟ یک سری عوامل طبیعی و غریزی در ما وجود دارد که ما را به کارهایی وادار می کند که نامش پیروی از هوای نفس است. ابتدا مکروهات، سپس مشتبهات و محرمات تا می رسد به کبائر موبقه، همه از مصادیق پیروی از هوای نفس است. عواملی که سبب می شود انسان به این امور دست یازد یا لذت هاست و یا فرار از دردها و رنج ها، ولی به هر حال این انگیزه ها به صورت طبیعی در انسان هست. از روزی که انسان متولد می شود و هنوز چیزهای دیگر را درک نکرده، لذت خوردن و نوشیدن و هم چنین رنج درد را درک می کند. لذت و الم همیشه با انسان است و عاملی طبیعی سبب می شود انسان درصدد کسب لذت و فرار از درد و رنج برآید. سپس کم کم این عوامل گسترش پیدا می کند، و از آن جا که مابین لذت های مطلوب انسان تضاد حاصل می شود، درصدد انتخاب یک کار بر کار دیگر برمی آید.
لذت، منفعت، مصلحت
در این مسیر سه مرحله برای انسان اتفاق می افتد؛ یکی لذت ها و دردهای آنی و لحظه ای است؛ انسان از چیزهایی خوشش می آید و از دیدن آنها لذت می برد. هم چنین از خوردن چیزی که ملایم طبعش است لذت می برد.
معمولاً ما مفهوم لذت را برای همین احساس لحظه ای و آنی به کار می بریم، اما کم کم متوجه می شویم که برای رسیدن به لذت خاصی باید مقدماتی انجام بگیرد و این طور نیست که هر کاری را که انجام می دهیم بلافاصله در همان حال برایمان لذتی پیدا شود. گاهی باید مقدماتی فراهم نمود و کارهایی انجام داد تا به آن امر لذیذ رسید. برای این حالت تعبیر «منفعت» را به کار می برند و می گویند هرچند هم اکنون این کار درد و رنج هم دارد اما منفعت دارد. برای مثال وقتی پزشک نسخه ای به مریض می دهد و به او می گوید: این دارو را باید بخوری و این دارو برای شما منفعت دارد؛ به این معناست که این دارو سبب می شود که در آینده برای شما راحتی پیدا شود و از سلامتی تان لذت ببرید. حالا امکان دارد انسان از خوردن دارو لذتی نبرد و حتی گاهی ناراحت هم بشود، ولی نافع است. نافع است یعنی یا مقدمه است برای لذت بعدی و یا سبب می شود که انسان از رنج بعدی راحت شود. این تعبیر را در مقابل ضرر به کار می برند که چیزی است که سبب درد و رنج می شود.
مرحله بالاتر، مرحله «مصلحت» است. گاهی انسان با دو چیز نافع روبه رو است، این ها را با هم مقایسه می کند که کدام نفعش بیشتر است. هم چنین گاهی دو چیز است که هر دو ضرر دارد، ولی بالاخره چاره ای نیست و باید یکی از آنها را انجام دهد. در این جا انسان تلاش می کند بفهمد کدام ضررش کمتر است. در این جا تعبیر مصلحت به کار می رود. مصلحت دارد یعنی نفع بیشتر یا ضرر کمتری دارد. بعضی تصور می کنند که مصلحت از چیزی غیر از لذت است، اما باید گفت درست است که عنوان مصلحت چیزی غیر از لذت است، ولی به هر حال انجام آن چه مصلحت دارد چه نتیجه ای دارد؟ روشن است که یا سبب این می شود که انسان سلامتی پیدا کند یا سبب این می شود که بلایی از انسان دفع شود؛ یا دست آخر سبب می شود که انسان به بهشت برود و به لذت برسد. ازاین رو انسان نهایتا طالب لذت و فرار از درد و رنج است؛ ولی این حالت گاهی مستقیماً برای انسان پیدا می شود که می گوئیم لذت دارد، گاهی مقدمه لذت است که می گوئیم منفعت دارد، و گاهی در مقام ترجیح آنرا رعایت می نماییم، که می گوئیم مصلحت است.
گاهی انسان نسبت به برخی از میل های غریزی حیوانی طوری می شود که کأنه اسیر می شود و نمی تواند خویش را رها کند. کسانی که به برخی از لذت ها عادت کرده اند، این گونه اند. نمونه بارزش کسی است که به مواد مخدر عادت کرده است. ابتدا آنرا استعمال می کند تا لذتی ببرد یا از درد و رنج، و فکر و خیالی راحت شود. وقتی عادت کرد دیگر اسیر می شود و اصلاً نمی تواند آنرا ترک کند؛ البته این حالت منحصر در مواد مخدر نیست و عادت به برخی از گناهان هم همینطور است. وقتی انسان به گناهی عادت کرده است کأنه بی اراده مرتکب آن گناه می شود، از طریق چشم باشد یا از طریق گوش یا زبان. انسان وقتی معتاد می شود، اسیر می شود.
چه نماییم که اسیر هوای نفس نشویم و امیر آن باشیم؟ چه نماییم که ما فرمان بدهیم و آن تابع اختیار ما شود؟ چه نماییم که هرگاه خودمان خواستیم دنبال لذت های حسی برویم، نه آن که آنها بر ما غالب شوند و ما را به طرف خودشان بکشانند؟ از آیات و روایاتی که در جلسات گذشته خواندیم به دست می آید که مؤمن باید این تصمیم را بگیرد که تابع هوای نفسش نباشد، اما کسی که اسیر و معتاد شده، تصور می کند که نمی تواند. وقتی انسان عادت کند، به راحتی نمی تواند مخالفت کند، ولی غیر ممکن نیست. چه نماییم که بتوانیم تصمیم قطعی بگیریم که تابع هوای نفس نباشیم و با آن مخالفت کنیم؟
پارادوکس ترک لذت!
در جلسات گذشته به این نتیجه رسیدیم که هر کار اختیاری مبتنی بر یک شناخت و یک میل است. این میل هم نهایتا میل به چیزی است که لذت دارد. حال در این جا می خواهیم تصمیم بگیریم که به ترک لذت میل پیدا کنیم! این کار به نظر متناقض می آید، چون کار اختیاری کاری است که انسان انجام می دهد تا خوشش بیاید و انگیزه برای انجام کار اختیاری لذت است، حال ما می خواهیم تصمیم بگیریم که به اختیار خود لذت را ترک کنیم! آیا اصلاً این کار شدنی است؟
پاسخ این پرسش در همان مقدمه ای است که امروز به آن اشاره شد. گفتیم گاهی ما به دنبال لذت آنی هستیم، گاهی به دنبال منفعت هستیم و کاری را انجام می دهیم که در آینده لذت دارد باآنکه امکان دارد حالا زحمت، رنج یا تلخی داشته باشد. ازاین رو اگر بخواهیم لذت آنی را ترک نماییم، باید بدانیم که به دنبال این ترک لذت، کسب لذت بزرگ تری است. اگر این مساله را درست درک نماییم که وقتی این لذت آنی را ترک می نماییم، لذت بالاتری به دست می آوریم یا از درد و رنج بزرگی رهایی پیدا می کنم، انگیزه پیدا می نماییم که با اختیار این لذت را ترک نماییم. حل معما به اینست که ما فکر نماییم ببینیم ترک لذت چه مصلحت یا منفعتی می تواند داشته باشد.
آثار پیروی از هوای نفس
در روایات برای دوری از پیروی هوای نفس، هم راه هایی کلی ذکر شده است، و هم در موارد خاص دستورالعمل های جزئی و کاربردی. همچون روایاتی که در این باب وارد شده روایاتی است که در معتبرترین کتاب عالم تشیع آمده است. روایاتی مختلف با سندهای خوب و مختلف در مضامینی مشابه. روایات بسیار جالبی است و دارویی است کلی برای اینکه انسان بتواند با هوای نفس مخالفت کند. متن این روایات، حدیث قدسی است یعنی کلام خداست؛ البته این چند حدیث جهت مشترک دیگری هم دارند و آن اینست که ابتدای همه آنها با چند قسم جلاله آغاز می شود. می فرماید: لَایُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلی هَوَایَ إِلَّا شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ، وَلَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ، وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا، وَلَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ؛ [۱] هیچ بنده ای نیست که میل خودش را بر میل من مقدم بدارد، مگر اینکه کارش را پراکنده می کنم. وقتی انسان به دنبال یک هدف می رود، مسیر مستقیمی دارد و به تدریج با هر قدم به هدف نزدیک می شود، اما گاهی این طور نیست و نمی داند باید چه کند؛ یک قدم به راست می رود، یک قدم به چپ می رود، برمی گردد، بالا و پایین می رود. در این صورت طبعاً به نتیجه هم نمی رسد؛ اگر هم به نتیجه برسد باید خیلی زحمت بکشد تا اتفاقاً به هدف برخورد کند. خداوند می فرماید: اول نتیجه پیروی از هوای نفس اینست که کار انسان متشتت و به هم ریخته می شود و از مسیر صحیح باز می ماند.
وَلَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا؛ دنیایش را آشفته می کنم. آن چنان دلش را مشغول امور دنیا می کنم که به کار دیگری نمی رسد. شب و روز در فکر اینست که چه کنم که آن دلخواهم عملی شود. شاید دیده یا شنیده باشید بعضی را که به برخی از گناهان عادت دارند، اگر از بامداد تا شب در خیابان راه بروند، آرام شان نمی نماید. به خیال خودش دنبال لذت است، اما خستگی و ناراحتی و آشفتگی ذهنش، با لذتی که احیاناً ببرد هیچ قابل قیاس نیست. این آثار برای کسی است که بخواهد میل خودش را بر خواست خدا مقدم بدارد. همه ما در این دنیا زحماتی می کشیم و می خواهیم درآمدی داشته باشیم تا روزی مان را گسترش دهیم. تلاشهای انسان در دنیا برای همین هاست، اما وقتی ذهن انسان مشوش می شود، این طرف، آن طرف، از بامداد تا شب زحمت می کشد، دائماً مضطرب است که چگونه دیگران را فریب دهد و همینطور با ناراحتی شبانه روزش را می گذراند، اما دست آخر هم به چیزی غیر از آن چه برایش مقدر است، نخواهید رسید؛ وَلَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ؛ اگر این زحمت ها را نمی کشید، آن چه برایش مقدر بود از طریق صحیح به او می رسید. این حاصل اینست که دلخواه خودش را بر خواست خدا مقدم داشته است.
آثار مخالفت با هوای نفس
این یک طرف قضیه است. اما اگر عبدی روی دلخواه خودش پا گذاشت و به دنبال این رفت که ببیند خدا چه چیز را دوست دارد، به چه آثاری می رسد؟ لَایُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلی هَوَاهُ؛ اگر دلخواه من را خواست و من را بر خواست خودش مقدم داشت، نخستین فایده اش اینست که فرشتگان را برای محافظت از او می گمارم؛ اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی؛ به جای اینکه تلاش کند تا به صورتی از بلایی مصون بماند، من فرشتگان را می فرستم که حفظش کنند و بلاها را از او دور کنند. وَکَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَه؛ آسمان و زمین را کفیل روزی او قرار می دهم. این همه تلاش می کرد برای اینکه یک ذره روزی اش بیشتر شود؛ منِ خدا، آسمان و زمین را کفیل روزی او قرار می دهم. وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ؛ معمولا برای اینکه انسان کسب روزی کند، معامله و داد و ستد می کند. منِ خدا ضامن سود معاملات و داد و ستدی هستم که چنین کسی انجام می دهد. و در نهایت وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة؛ دنیایی که همه با تلاش و زحمت به دنبال آن می روند تا اندکی از آنرا به دست بیاورند، خود با خضوع تسلیم او می شود. هستند کسانی که هیچ زحمتی برای دنیا نمی کشند و از اینکه در جامعه شناخته شوند فرار می کنند، اما باوجود میل شان هم منافع دنیوی نصیب شان می شود و هم عزت و احترام مردم.
مخالفت با هوای نفس و آخرت گرایی
روایت دیگری با اندکی تفاوت ولی با همین مضمون از امیرمؤمنان ضد السلام نقل شده است که دو نکته در آن وجود دارد که در روایت قبل نبود. لَ ا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَی هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ هَمَّهُ فِی الآخِرَة وَ غِنَاهُ فِی قَلْبِهِ ؛ [۲] یکی اینکه اگر خواسته من را بر دلخواه خودش مقدم بدارد، من این توفیق را به او می دهم که تمام هم ّاش مصروف آخرت باشد. چنین کسی وابستگی به دنیا ندارد. به اندازه رفع نیازش استفاده می نماید اما به آن دلبستگی ندارد. همیشه فکر اینست که من به منظور زندگی ابدی ام چه کار کنم؛ اما کسی که فقط فکر هوای نفسش است، اصلاً یاد آخرتش هم نمی افتد. چنین کسی اصلاً فرصت نمی کند که ببیند آیا آخرتی هم هست یا نیست!
مخالفت با هوای نفس و بی نیازی از دیگران
نکته دیگر این حدیث اینست که همه ما از اینکه نیازمند باشیم و احساس فقر و کمبود نماییم ناراحتیم. دلمان می خواهد هر چه را نیاز داریم، داشته باشیم. اما اصحاب دنیا غنایشان را نزد دیگران می جویند. به دنبال این هستند که از مردم کمک بگیرند و از آنها تملق کنند تا نیازشان رفع گردد. در نهایت، کاری می کنند که مردم آنها را دوست بدارند و به آنها رای بدهند؛ این هم فقر است. اما اگر کسی دنبال خواست خدا باشد، ثروت خودش را در درون خودش جست وجو می کند و در دلش بی نیاز است. چنین کسی احساس احتیاج به هیچکس نمی نماید. او به امور دنیا دلبستگی ندارد. دلبستگی او به خدا، عالم آخرت و ثواب های اخروی است که خدا برایش ضمانت کرده است. احساس نیاز او فقط به خداست که این هم عین ثروت و عزت است؛ کَفَی بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً؛ [۳] چه عزتی از این بالاتر که فقیر تو باشم، در دست تو باشم، تو هرطور می خواهی مرا پرورش دهی.؟!
مراتب لذت در مؤمنان
خلاصه اینکه آدمیزاد در دنیا از چند حال خارج نیست. یا فقط دنبال لذت های آنی است، که این همان تبعیت هوای نفس است. طبعاً چنین کسی دنبال آخرت نمی رود. این برای کفار است. اما مؤمنین که ایمان به خدا و قیامت دارند سه دسته می شوند؛ یک دسته کسانی هستند که انگیزه شان اینست که منافع دنیوی بیشتری (البته از طریق حلال) به دست آورند. عده ای دیگر از این بالاترند؛ انگیزه شان لذت های اخروی است، و توجه زیادی به امور دنیا ندارند؛ نگرانی شان بیشتر اینست که وقتی از این عالم رفتند، چه خواهد شد. دسته دیگر کسانی هستند که خیلی فراتر از این امور هستند و در عالم دیگری زندگی می کنند. اصلاً لذت شان به خوردنی ها و آشامیدنی ها و حتی حورالعین نیست. چنین کسانی لذت شان در محبت خداست.
عاشق بالاترین لذت ها را از دیدار معشوق می برد. حاضر است هر گرسنگی، هر سختی و هر مشکلی را تحمل کند تا با معشوقش انس داشته باشد. حتی گاهی حاضر است یک سال زحمت بکشد تا یک لحظه محبوبش را ببیند و از دیدنش لذت ببرد. برخی از مؤمنان هستند که همه لذت های آخرتی را حاضرند بدهند تا یک لحظه خدا را بیابند؛ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ. [۴] همان که به شهدا وعده داده شده است. البته غیر از شهدا هم کسانی هستند که همیشه حاضرند فداکاری کنند و دنبال این هستند که وظیفه شان را انجام بدهند، حال جهاد و شهادت باشد یا کار دیگر. انگیزه چنین کسانی نه خوردنی ها و آشامیدنی های دنیاست، نه حتی خوردنی ها و آشامیدنی های بهشت؛ إلهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک ولکن وجدتک أهلا للعبادة فعبدتک. [۵]
ترغیب بر مبنای مراتب ایمان
وقتی می خواهند به مؤمنان بگویند که با هوای نفس مخالفت کنید، باید به دسته اول بگویند که در اثر مخالفت با هوای نفس، روزی تان در همین عالم وسیع می شود. او به دنبال لذت های حلال دنیا مثل خانه خوب، همسر زیبا و عزت دنیایی است؛ به او می گویند که از هوای نفست صرف نظر کن تا خدا خانه خوب، روزی حلال و زندگی راحت به تو بدهد.
اما کلاس دسته دوم بالاتر است. در رابطه با آنها می گوید: جَعَلْتُ هَمَّهُ فِی آخِرَتِهِ؛ غصه دنیا را از دلش برمی دارم تا فکر آخرتش باشد. اما به دسته سوم که فقط دنبال محبت و انس با خدا هستند می گوید: إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ. [۶] بالاترین لذت برای این ها اینست که محبوب هم آنها را دوست بدارد. برای عاشق لذتی بالاتر از این نیست که بداند معشوق او را دوستش می دارد. می فرماید: اگر خدا را دوست دارید حتما باید دنبال این باشید که خدا شما را دوست بدارد. می دانید باید چه کار کنید که خدا دوست تان بدارد؟ تابع دستورات خدا باشید!
حاصل آن چه از این روایات به ضمیمه این آیه شریفه استفاده می شود آن است که ما اگر بدانیم که در مخالفت با هوای نفس هم روزی انسان زیاد می شود، هم سبب می شود که سعادت آخرتش تأمین شود، و هم خدا دوستش بدارد، تصمیم قطعی می گیریم که با هوای نفس مخالفت نماییم و دنبال رضای خدا باشیم.
وفقنالله وایاکم ان شاءالله.
[۱]. الکافی، ج ۲، ص ۳۳۵.
[۲]. نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة - جلد ۳، ص ۱۱۳.
[۳]. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۰۰.
[۴]. قیامت، ۲۳.
[۵]. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۲۳۴.
[۶]. آل عمران، ۳۱.
منبع: nooremarefat.ir
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب