یادداشتی از اسماعیل نوشاد؛
نیاز به تعویض ریل گذاری
نور معرفت: بنظر می رسد كه نیاز به تعویض ریل گذاری اقتصاد ایران داریم. ما باید بجای تقلید كوركورانه از بانیان این شرایط، به دنبال یك چاره محلی باشیم. اقتصاد یك علم تاریخی است.
خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه _اسماعیل نوشاد: ۱. لزوم تغییر دیدگاه ها و چشم اندازهای نظری؛ ساختار اقتصادی امروز ایران بیمار است. این گزاره یک واقعیت است. ریال پیوسته در شوک های تورمی ارزشش را از دست می دهد و این شرایط به نوبه خود موجب سلب مالکیت گسترده از طبقات متوسط که اکثریت جامعه ما را می سازند، گردیده است. شوک های تورمی سال های ۹۱ و ۹۷ اقتصاد ایران را تحت فشار بی سابقه قرار داده و از شواهد پیداست که شوک جدید هم فرا می رسد. در مقابل این وضعیت مخاطره آمیز چه می توان کرد؟ متأسفانه نظریه پردازان اقتصادی ای که بر واقعیت اقتصادی ما تاثیرگذارند و در دولت های مختلف حضور داشته اند، نه فقط چاره ای برای این معضل نداشته اند، بلکه راهکارهای شان، خود قسمتی از مشکل بوده و وضعیت را وخیم تر کرده است. دلیلش واضح است. کشوری که تحت تحریم های بی سابقه جهانی است، چگونه می تواند با دستورالعمل های بانیان این تحریم ها که در بانک ها و نهادهای اقتصادی دنیا مستقرند، نجات یابد؟ کسی که زهر در غذای شما ریخته، چرا باید به شما پادزهر دهد؟ وقتی ما از شبکه بازار آزاد جهانی بیرون نهاده شده ایم، چگونه می توانیم با تاکید بر قواعد بازار آزاد جهانی نجات یابیم؟ این تناقضی است که اقتصاددانان ما در آن اسیرند.
با این وصف بنظر می رسد که نیاز به تعویض ریل گذاری اقتصاد ایران داریم. ما باید بجای تقلید کورکورانه از بانیان این شرایط، به دنبال یک چاره محلی باشیم. اقتصاد یک علم تاریخی است و مانند ریاضی و فیزیک نیست. مهم این است که در این شرایط تاریخی و جغرافیایی که داریم به یک چاره برسیم وگرنه تکرار مفاهیم آکادمیک اقتصاد خورد و کلان در روزنامه ها، تنها به درد سیاه کردن صفحات می خورد. تاریخ علم اقتصاد را هم که بنگریم، نظریات اقتصادی از دل بحران ها و تحریم ها و جنگ ها درآمده، نه در آزمایشگاه ها یا بوسیله معادلات ریاضی. برای حل بحران باید اول از همه به این باور برسیم که اقتصاد یک علم انسانی و تاریخی است و تکرار نظریاتی که به مکان و زمان دیگری تعلق دارند، بیهوده و رهزن است.
۲. در جست و جوی الگوهای همخوان؛ از آنجائیکه شرایطمان ویژه است، اگر هم می خواهیم از تجربیات و نظریات دیگران استفاده نمائیم، باید این تجربیات و نظریات ویژه باشند. اینکه در آمریکا و کانادا الان چگونه عمل می کنند به درد ما نمی خورد، چون آنها در شرایط ما نیستند. ما باید به دنبال وضعیت های تاریخی مشابه بگردیم. مثلاً وضعیت امروز ما که با یک رکود تورمی بی سابقه طرفیم و پولمان دائم ارزشش را از دست می دهد، شبیه آلمان وایماری پس از جنگ اول است. در آن زمان صنعت آلمان در اثر تحریم و جنگ از دست رفته و پول هم ارزشش را کامل از دست داده بود. دکتر یالمار شاخت قبل از جنگ دوم مأمور ساماندهی اقتصاد ورشکسته آلمان شد. وی در این شرایط به دنبال نظریات بازار آزاد نرفت، بلکه با نگاهی کینزی و با بهره گیری از دولت آلمان بعنوان کارفرمای محوری اقتصاد؛ استفاده از کسری بودجه و ارتش بیکارانی که در آلمان آن زمان حضور داشتند؛ و تکیه بر صنایع پیشرانی مانند خودرو و موتوریزه کردن اقتصاد آلمان؛ یک نظریه جامع اقتصادی ریخت. ظرف چهار پنج سال اقتصاد آلمان توسط این نظریه طوری سرپا شد که نرخ بیکاری به صفر رسید. آلمانی که شش میلیون بیکار داشت، بعد از اجرای این برنامه یک ملیون کمبود نیروی کار داشت. این اتفاق، بدون اتکا به کمک ها یا ارزهای خارجی و کاملاً درون زا انجام شد. اگر الگویی در وضعیت کنونی ما به درد بخورد چنین الگویی است، نه اینکه در وضعیت تحریمی همه تلاش ما بر روی تجارت خارجی متمرکز باشد. همه کشورهای موفق دنیا که توسعه یافته اند، یک چنین روندی را گذرانده اند. باید موتور اقتصاد ایران درون زا و با اتکا به منابع و نیروی کار ایرانی به راه بیفتد. اگر اقتصاددانان بزرگ تاریخ از آدام اسمیت تا ریکاردو و مارکس و کینز درست گفته باشند و ارزش اقتصادی از نیروی کار به دست آید، ما این نیروی کار را به اندازه کافی داریم. منابع زیرزمینی ما نیز هم در حوزه انرژی و هم در حوزه معادن از غتی ترین ها در جهان است؛ با این حساب باید بدانیم که مشکل از کجاست!
۳- لزوم اصلاحات اساسی در حوزه اقتصاد مالی؛ این مشکل که ما نمی توانیم با این نیروی کار گسترده و منابع فراوان – یعنی شرایط اصلی تولید ارزش اقتصادی- به موفقیت برسیم، در وهله اول زاییده این است که، اقتصاد ما بر روی الگوی کشورهای جهان سوم، یعنی فروش ماده خام و گرفتن دلار شکل گرفته است. اقتصاد ما درون زا نیست و در حاشیه اقتصادهای تولیدی شرق و غرب تعریف شده و بنا بر این وابسته به دلاریم و با نوسانات دلار همه چیز به هم می ریزد. این در حالیست که ما از کالاها و بازار جهانی محرومیم و از این شبکه جهانی تنها سلطه دلار نصیب ماست. ما باید بتوانیم این ارز مشکل زا را کنار بگذاریم و از طرق دیگر و توسط ارزش های نمادین داخلی این مشکل را حل نماییم. مثلاً دولت می تواند اوراق قرضه درشت اعتباری بعنوان بدهی دولتی ایجاد کند که ارزش آن تضمین شده و برمبنای طلا باشد و سپس هجوم مردم برای حفظ نقدینگی ریالی شان را بجای طلا و دلار به سمت این اوراق هدایت کند. در شرایط فعلی، اگر می خواهیم موتور اقتصادی مان روشن شود، راهی جز جدایی ارزش پولی مان از دلار و دیگر ارزهای جهانی نداریم. این کار مشکلی برای ما ایجاد نمی کند، چونکه فعلاً به خاطر تحریم ها خارج از بازار جهانی هستیم. این کار به یک کسری بودجه و بدهی عظیم دولتی و همین طور انباشت نقدینگی نزد دولت هم می انجامد که طبق نظریه کینزی برای شوک به تولید لازم است. در وهله دوم باید ارزش ریال بازسازی شود. می توان بجای تعیین ارزش ریال توسط طلا یا ارز، معیارهای دیگر مثل زمین را برای تعیین آن انتخاب نمود. حتی می توان اموالی که مجموعاً متعلق به دولت و بنیادهای بزرگ حاکمیتی هستند را سهم بندی کرد و پشتوانه ارزش ریال قرار داد. به هر ترتیب هر چه زودتر باید ارزش ریال از طلا و ارز مستقل شود.
۴. لزوم اصلاحات اساسی در حوزه اقتصاد تولیدی؛ برای روشن شدن موتور اقتصادی تنها سیاست های مالی کافی نیست. در کنار این اصلاحات مالی باید کارهای زیربنایی در عرصه تولید را هم انجام داد. سیاست کسری بودجه دولتی و انباشت نقدینگی نزد دولت، با وارد شدن دولت و سایر نهادهای حاکمیتی بعنوان بزرگترین کارفرمای اقتصادی تکمیل می شود. شرایط فعلی شرایط خصوصی سازی و توزیع نقدینگی بوسیله وام های کلان- آن هم در یک نظام توزیعی فاسد و رانتی- نیست. دولت باید بعنوان بزرگترین کارفرما و با سیاست هایی معطوف به رفاه طبقه متوسط، وارد حوزه اقتصاد شود. اول از همه در حوزه زیرساخت هایی مانند بزرگراه ها و راه آهن و پروژه های بزرگ عمرانی و همین طور صنایع پیشرانی مانند خودرو. در حوزه عمران کشور ما هنوز جای کار بسیار دارد. ما هنوز یک کلان شهر بندری بزرگ که لازمه یک اقتصاد جهانی است را نداریم. فرض کنید روزی چابهار تبدیل به یک شهر ده ملیونی شود که دو خط آهن از آن یکی به آسیای میانه و دیگری به سمت غرب به ایلام یا کرمانشاه برود و از آنجا وارد عراق شود و به سواحل مدیترانه برسد. این اتفاق خاورمیانه را زیر و رو می کند. در صنعت خودرو نیز می توان راهکارهایی اندیشید. هم اکنون صنعت خودرو ما یک بیماری تمام عیار است. گزارشی که مرکز پژوهش های مجلس چند هفته پیش داد، به خوبی این بیماری را نشان می داد.
وقتی پنجاه درصد از قیمت نهایی خودرو رانت باشد، معلوم است که این صنعت هیچ نیازی به توسعه احساس نمی نماید. به نظر ما هدف دولت باید ایجاد یک خودرو خانوادگی مناسب و با کیفیت برای طبقه متوسط با قیمتی حدود سی میلیون تومان باشد. این کار نیاز به اصلاح اساسی در حوزه مدیریتی و تشکیلات اداری و نهادی این صنعت دارد. مشخص است که یک چنین شوکی به یک صنعت پیشران مانند خودرو موتور اقتصاد ما را روشن می کند. این شوک به همراه شوکی که در بخش عمران و ساختمان ایجاد می شود، به صورت زنجیره ای همه صنایع سبک و سنگین ما را به راه می اندازد. دولت چندسال پیش به صورت تصادفی این کار در یک مقطع کوتاه انجام داد. منظورمان زمانی بود که صنعت خودرو راکد شده بود و دولت با ایجاد تسهیلات مناسب مردم را تشویق به خریدن خودرو کرد و این سیاست در آن مقطع موفق بود. این کارها همزمان می تواند در حوزه های زیربنایی دیگر مانند کشاورزی صورت گیرد. کشاورزی ما همچنان سنتی است و این برنامه باید بتواند کشاورزی ما را یک دفعه برای همیشه صنعتی کند. همه این اتفاق ها می تواند بدون سرمایه خارجی و دلار صورت گیرد، اگر در نظریات اقتصادی حاکم تجدید نظر شود. منبع ارزش اقتصادی نیروی کار و منابع انرژی و معدنی ماست نه ارزش های نمادین و پوچ فدرال رزرو! در کمال تأسف هم اکنون عکس این ایده ها در جریان است. تمام تلاش دولت ما باز کردن سیاست و تجارت خارجی و شریان دلار بوده و هست. آمریکا، اروپا یا چین، هر کدام که دلار بدهد برای این سیاست ورزان فرقی ندارد.
۵. اقتصاد معطوف به معیشت مردم؛ هدف گذاری سیاست های اقتصادی ما باید معطوف به بالا بردن سطح رفاه طبقه متوسط باشد. دولت هم بعنوان نماینده ملت باید با همین دید وارد اقتصاد شود. ما باید از تزریق نقدینگی به بانک ها و طبقات و تراست های پولدار فاصله بگیریم و به سمت زندگی و زیست طبقه متوسط برویم. اگر دولت اوباما بعد از بحران ۲۰۰۹ سیاست های روزولت را پیگیری کرده بود و بجای نجات دادن بانک ها و وال استریت به سمت توده مردم رفته بود، امروز آنها در جای دیگری بودند. ما نباید اشتباه آنها که بوسیله بلندگوهای بانک جهانی فریاد زده می شود را مرتکب شویم. تزریق نقدینگی های کلان به بانک ها و افراد خاص که غالباً رانتی و فسادزاست، یعنی چک کشیدن به حساب مردم در جیب رانت خوارها؛ یعنی مردم باید برای پر کردن این نقدینگی که بی خود به جیب آنها رفته، بیگاری بدهند و اموال و املاکشان را بفروشند؛ یعنی سلب مالکیت سیستماتیک و فقیرتر شدن جامعه ما. هر چه زودتر این رویه باید در ایران کنار گذاشته شود و اقتصاد معطوف به صاحبان اصلی این کشور یعنی توده مردم شود. دولت می تواند بخش خصوصی واقعی و مولد را هم که در امتداد این سیاست ها وارد می شوند، تشویق و یاری دهد. بخش خصوصی ای که به فکر تولید شغل و ثروت عمومی باشد نه رانت.
۶. مبارزه با فساد و رانت؛ برای مبارزه با فساد در ایران در وهله اول باید تکلیف دولت رانتی را مشخص کرد. دولت رانتی نمی تواند مجری امور عادیش باشد، چه رسد به اتفاق های دوران ساز. البته رانت تاریخ پیچیده ای دارد. تاریخ حکومت ها از دوران باستان مصادف بوده با یک ائتلاف رانتی که بنا بر یک توافق نوشته یا نانوشته، منابع و موقعیت های ثروت و قدرت را اشغال کرده و در وضعیتی مسالمت آمیز کشورها را اداره می کردند. در مقابل، مبارزات اجتماعی مردم در طول تاریخ، برای حذف این رانت ها و تبدیل آنها به حقوق عمومی بوده است. ما در ایران در دوران معاصر دو انقلاب برای مبارزه با این رانت دولتی داشته ایم و در ضمن این انقلاب ها توانسته ایم خیلی از رانت ها که سابق به اشراف تعلق داشت را، بعنوان «حق» قانونی از آن شهروندان نماییم. این اتفاق باید ادامه یابد و بساط رانت از بروکراسی ما برچیده شود. برای این کار اول نیاز به اصلاحات بیشتر ساختاری و قانونی و دوم شفافیت و نظارت دائمی داریم. نقش مجلس بعنوان رافع موانع قانونی و قوه قضائیه بعنوان ضامن و ناظر تحقق عدالت در این روند اساسی است.
۷. ایجاد یک گفتار سیاسی ملی؛ همه این کارها، بدون ایجاد یک گفتار مشروع سیاسی که حاکمیت ملی ما را تثبیت کند، عقیم می ماند. مردم باید باور کنند که حاکمیت معطوف به منافع جمعی عمل می کند. باید این رویه بوسیله گفتاری سیاسی در ذهنیت جمعی اندیشیده شود. شهروندان باید خویشتن را در این میدان سیاسی بیابند و گفتارهای سیاسی را به مثابه توازنی عقلانی درخلال اراده های آزادِ صاحب حق، درک کنند. این گفتار سیاسی که در بیناذهنیت ملت جریان می یابد، ضامن شوق به زندگی و اعتماد و فداکاری شهروندان در راه کشور و دولت شأن است. مردم باید باور کنند که کارشان ارزش دارد و به ارتقای کیفیت زندگی شان می انجامد. جا انداختن این باور در ذهنیت جمعی مردم ایران هنر مردان واقعی عرصه سیاست است.
مطلب را می پسندید؟
(2)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب