نوشتاری از حمیدرضا آیت اللهی؛
چالشهای فلسفی درباره بحران كرونا
به گزارش نور معرفت بحران كرونا تغییر اساسی در زندگی بشر به وجود آورد كه دهها سال بود چنین تحولی در شرایط جهانیان اتفاق نیفتاده بود. برای مواجهه فلسفی با این بحران باید به شكار پرسشهای جدید رفت.
به گزارش نور معرفت به نقل از مهر، متن زیر مقاله ای از حمیدرضا آیت اللهی استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی است که در مجموعه مقالاتی که به همت وی به زودی منتشر می شود، چاپ خواهد شد.
مقدمه: مسأله فلسفی پیش نیازِ هرگونه فلسفه ورزی
در نگاه ابتدایی، ظاهراً نمی توانیم بین انواع اندیشه های فیلسوفان و بحران کرونا رابطه ای بیابیم. درست است که بین آرا فیلسوفان نمی توانیم نظری درباره بحران کرونا و فلسفه -که از یک طرف اصالت الوجود فلسفه اسلامی است و از جانب دیگر سوبژکتیویسم کانتی-، رابطه ای عیان بینیم؛ اما اگر بنا باشد که اندیشه ورزی نماییم می توانیم با سرمایه های فلسفیِ قبلیِ خود نگاه های فلسفی جدیدی را عرضه نماییم، اما اندیشیدن با مسأله شروع می شود. شرط لازم هرگونه فلسفه ورزی مواجهه با یک مشکل است؛ از نوع همان مسائلی که هیوم با آن کانت را از خواب جزمی نگری بیدار کرد. یکی از دلایلی که فلسفه دکارت اهمیت پیدا کرد آن بود که سبب پدیدار شدن مسائل مختلف فلسفی (همچون دوآلیسم، سوبژکتیویسم، اومانیسم، آمپریسم، ایده آلیسم) گردید و از دل آن چالش ها دیدگاه های فلسفی مختلفی سر بر آوردند.
اگر جریان اجتماع و تفکر جهانی یک جریان یکنواخت ادامه دار قبلی باشد توفیق کمتری پیدا می شود که با پرسش های جدیدی مواجه شویم، اما با بروز یک تحول اساسی در جریان زندگیِ انسان، ذهن برای پرسش انگیزی آماده می شود. مخصوصاً اگر این تحول در زندگی تمامی مردم جهان رخ دهد، پرسش های بسیاری مجالِ مطرح شدن پیدا می کنند. بحران کرونا تغییر اساسی در زندگی بشر به وجود آورد که دهها سال بود چنین تحولی در شرایط جهانیان اتفاق نیفتاده بود. برای مواجهه فلسفی با این بحران باید به شکار پرسشهای جدید رفت.
این پرسشها هستند که بستر جدیدی برای اندیشه ورزی بوجود می آورند؛ چونکه حسن السوال نصف العلم. پس پیش از آنکه نگاه فلسفی به کرونا داشته باشیم، باید تمام تلاش خودرا داشته باشیم که ببینیم چه ابهام های جدید و چالش هایی می تواند پدیدار شود. برشمردن این چالش ها و تجزیه و تحلیل آنهاست که سبب بروز خلاقیت های فلسفی می گردد و در مواجهه با آنها توفیق فلسفه ورزی را پیدا خواهیم کرد. آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست.
چالشهای فلسفی درباره بحران کرونا
ذهن جوّال می تواند چالشها و مسائل بالقوه ای را در بحران کرونا پیدا کند که باید برای تحلیل آنها، فلسفه پا پیش بگذارد. بنابراین پیش از هر گونه نظرپردازی فلسفی، بهتر آن است به برشمردن چالشهای فکری که در اثر تحول جهانی بحران کرونا پیش می آید بپردازیم. این چالشها می تواند در حوزه ها و شاخه های مختلف فلسفی خودرا نشان دهد. به همین جهت ذیلاً به بعضی از این چالشها اشاره می نماییم تا هرکس فراخور حال خودش بتواند راهکاری فلسفی در مواجهه یا آن ارائه کند:
۱- پرسشهای پدیدار شناسانه درباره کرونا: ادبیات رایج این روزهای جهانی درباره کرونا از دو چیزِ ظاهراً یکسانی سخن می گوید درحالی که تفاوت عمیقی می توان بین آنها مشاهده کرد. ظاهراً کویید -۱۹ همان کروناست. ولی به نظر می آید کویید ۱۹ اشاره به یک موجود ویروسی است که ساختارهای خاصی برای خودش دارد، ولی کرونا این ویروس را در مجموعه آثاری که بوجود آورده است مورد بررسی قرار می دهد. اصطلاحاتِ پرکاربردِ «پساکرونا» یا «زندگی کرونایی» یا «دوران کرونا» یا «الهیات کرونا» و بسیاری اصطلاحات جدید در این مدتِ محدود، بخش زیادی از گفتار امروزین بشر را ایجاد کرده است. واضح است این اصطلاحات را نمی توان بصورت پساکوئید ۱۹ یا زندگی کویید نوزدهی یا دوران کوئید ۱۹ یا الهیات کوئید ۱۹ بکار برد. بکار بردن این اصطلاحات در باره کرونا نشان میدهد که کرونا یک ویروس نیست بلکه مجموعه آثار کرونا در جوامع بشری را هم شامل می شود. حال اگر بخواهیم پدیدارشناسانه پدیده کرونا را تبیین نماییم باید پدیدارهای بسیاری را از کرونا مورد توجه قرار دهیم. با این توصیف پدیدار شناسی کوئید ۱۹ با پدیدارشناسی کرونا بسیار متفاوت می باشد. اما کرونا طی زمان حضورش، پدیدارهای جدیدی را به وجود می آورد، که رفته رفته بشر با آنها مواجه می شود. مسائلی که از این پس ارائه می نماییم قسمتی از پدیدارهای کرونا می تواند قلمداد شود. تا کنون پدیده ای را ندیده ایم که اینهمه آثار گوناگون و فراگیری داشته باشد. پس، کرونا ضرورت نوعی بسط یافته تر در پدیدارشناسی را به ما نشان میدهد که باید در آن تمامی پدیدارهای جدیدی که در اثر آن بوجود می آید مورد توجه قرار گیرد.
۲- پرسشهایی درباره ماهیت در فلسفه اسلامی: فلسفه صدرایی که واقعیت اشیا را در دوگانه وجود و ماهیت می بیند و نشان میدهد اصل واقعیت همان وجود است و ماهیت به تبع آن ادراک می شود، چگونه می خواهد کرونا را تبیین کند؟ ماهیت کوئید ۱۹ و کرونا متفاوت می باشد. اگر بخواهیم ماهیت کرونا را به همراه مجموعه تغییراتی که در عالم پدید می آورد لحاظ نماییم در آن صورت معنای ماهیت شیء، به ماهیتِ مجموعه آثار اعتباری و واقعی یک شیئ هم بسط پیدا می کند. در آن صورت وجودی که برای این ماهیت بسط یافته نسبت می دهیم چگونه خواهد بود؟ آیا این پرسش به بسط مفهوم ماهیت و وجود منجر نخواهد شد؟
۳- چالش های فلسفه علمی جدید در بحران کرونا: بحران کرونا چالش های علمی در مورد درمان کرونا بوجود آورد. اگر تعارض نظریه های علمی را برمبنای دیدگاه توماس کوهن به تحلیل بنشینیم بحرانی که در اثر کرونا در پزشکی جدید بوجود آمد موجب شد که ادعای ناتوانی آن جدی تر شود. در نتیجه خیلی از افراد به دنبال جایگزین های علمی دیگر بجای پزشکی جدید بودند. اعتراض هایی که به پارادایمِ علمِ مسلط شده بود یک دفعه بحران مشروعیت و مقبولیت آنرا زیر سوال برد. ناتوانی پارادایم مسلط پزشکی از یک طرف و ناچاری مردم در مواجهه با خطر فراگیر کرونا از جانب دیگر یک اعتراض نهفته فراگیری را نسبت به پزشکی به وجود آورد. در این دوران می بینیم که طب سنتی ایرانی (و چینی) رفته رفته خودرا به سمت پارادایم مسلط شدن می برد. راهکارهای طب سنتی در مقابل سردرگمی پزشکی دانشگاهی موقعیت مناسبی را برای غلبه طب سنتی بر پزشکی دانشگاهی بوجود آورد. البته بااینکه این تغییر پارادایم در آکادمی های علمی جدید جدی گرفته نشد (چرا که همیشه پارادایم مسلط به مقابله با نظریه های جدید می پردازد) ولی باور توده های مردم به طب سنتی چنان افزایش یافت که به کمبود موارد تجویزی طب سنتی منجر گردید. در دوران کرونا که تمامی مغازه ها تعطیل بودند و فقط فروشگاه های مواد غذایی باز بودند می بینیم که کار و بار عطاری ها آن چنان پر رونق بود که خیلی از عطاری ها از بامداد زود تا آخر شب باز بودند و نیازهای طب سنتی مردم را برآورده می کردند. در صورتیکه داروخانه ها بجز مواد ضدعفونی و ماسک و دستکش داروی خاصی را ارائه نمی کردند. اینگونه تمایل ها به طب سنتی اعتبار آنرا بیشتر کرد و زمینه را بگونه ای فراهم آورد که رفته رفته قدرت تسلطی پارادایم طب سنتی را بیشتر نمود و پزشکی جدید مورد کم توجهی مردم قرار گرفت و همه ادعایش وعده سرخرمن دادن برای به دست آوردن واکسن کرونا گردید. در اینجا درصدد نیستم که بین این دو نوع نگرش علمی قضاوتی کرده باشیم بلکه توصیفی از این تحولات انجام دادم. بنظر می رسد طب سنتی توانسته است حداقل بعنوان یک طب کارآمد در بعضی حوزه های درمان از رقیب خود پیشی بگیرد و جایگاه بالاتری را از لحاظ علمی بدست آورد.
۴- چالش های سیاسی: بطور سنتی همیشه در فلسفه سیاسی که نظریات مختلفی وجود داشته است یک دوگانه اصلی وجود دارد به نام عدالت و آزادی. موضع های سیاسی و نظام های سیاسی مختلف در تمایل به یکی از این دو از هم متمایز می شوند. دو مقوله آزادی و عدالت دو سر طیفی را تشکیل می دادند که تصمیم های سیاسی و نظام های سیاسی (همچون سوسیالیسم و لیبرالیسم و کاپیتالیسم) برمبنای انتخاب بین این دو و یا تلفیق از آنها قد علم می گردند. بحران کرونا بشر را مجبور کرد که آزادی را بالکل بطور موقت آن چنان محدود کند که شاید در هیچ نظام دیکتاتوری چنین چیزی سابقه نداشته است و مردم هم آنرا بخاطر خاصیت کرونا پذیرفتند.
اما تصمیم گیری سیاسی در بحران کرونا دیگر برمبنای دوگانه عدالت و آزادی شکل نمی گیرد. دوگانه جدیدی برای سیاستمداران به وجود آمد بنام دوگانه سلامت و اقتصاد. سیاستمداران اگر دست به قرنطینه می زدند تا سلامت مردم تضمین شود و مسئولیت خودرا در قبال مردم انجام داده باشند با توقف کسب و کارها مواجه می شدند و در نتیجه بحران اقتصادی برای آنها به وجود می آورد. و اگر برای برپا بودن اقتصاد کشورشان و چرخش اقتصادی جامعه به کسب و کار اجازه فعالیت می دادند و قرنطینه را کم رنگ می کردند در آن صورت آمار مبتلایان و فوت شدگان بالا می رفت و بحران سلامت پیش می آمد. سیاستمداران موظف بودند بین این دو اقدام متعارض به شکلی تصمیم بگیرند تا بتوانند بهترین وضعیت را برای جامعه شأن بوجود آورند. بنابراین کرونا موجب شد مبنای سیاسی جامعه بجای انتخاب بین دو مبنای متقابل آزادی و عدالت، انتخابی بین دو مبنای متعارض سلامت و اقتصاد گردد و از نظریه ای سیاسی دفاع شود که این دو وجه متعارض را بتواند بخوبی در یک نوع تصمیم سیاسی مورد توجه قرار دهد و به رفع تعارض بپردازد.
۵- فلسفه اخلاق و هنجارهای اخلاقی: خیلی از هنجارهای اخلاقی در شرایط ثبات و آرامش جامعه ظاهراً کارکرد خوبی دارند در نتیجه از مبانی آنها در فلسفه اخلاق دفاع می شود. اما در شرایطی که زندگیِ افرادِ یک جامعه در معرض خطر باشد در آن حال این کارکردها رنگ می بازند. مثلاً کسانی که اخلاقشان را بر اساس سودگرایی و نفع شخصی باشد از تمامی شعارهای انسانی اخلاقی دست بر می دارند و بقول هابز گرگ یکدیگر می شوند. دزدی اقلام بهداشتی یک کشور از دیگری، دیگر هیچ قبحی را پیدا نمی نماید. و سود انگاری نهادینه شده در لیبرالیسم هرگونه اخلاق مبتنی بر ارزشهای متعالی اخلاقی را کاملاً به کنار می زند. این نوع اخلاق سود انگارانه از حذف خیلی از سالمندان که بار اقتصادی برای جامعه دارند خوشنود می شود و با وقاحت تمام تسهیلاتی برای حذف آنها با بی توجهی به سلامتشان و در نتیجه مرگ فراهم می کنند. از جانب دیگر، در رفتارهای اخلاقی مبتنی بر بنیادهای دیگر همچون اخلاق دینی، دیده می شود اخلاق همدلی و کمک به هم نوع، بجای نزاع های خودخواهانه برای کسب بیشترین منفعت جلوه می کند. وقتی در نظام لیبرال، فقط ساز و کارهای دولتی و سازمانی برای حل مشکلات گرسنگی و کمبود وسایل بهداشتی در کار است، و همدلی انسانی تعریفی مجزا از سود جامعه نداشته باشد در بحرانی مثل کرونا این هنجارهای پنهانِ خودخواهانه برملا می شود.
نظریات اخلاقی در مقام توصیف نظری و ایده پردازی توجیه های قشنگی را دارند و در چارچوب های خوش رنگی خودرا بهترین نظریه اخلاقی معرفی می کنند؛ ولی در تنگناهای اخلاقی جلوه واقعی خودرا نشان می دهند.
نظریه های اخلاقی سودگرایانه در نظام های لیبرال جلوه هایی همانند موارد زیر را نشان داد:
· نزاع های مردم در دستیابی به اجناس ضروری و خالی کردن قفسه های فروشگاه ها
· رها کردن سالمندان
· دزدی دولتی کشورها برای به چنگ آوردن و سایل بهداشتی
· نگرانی های افراد در زندگی خانوادگی با افزایش خشونت های خانگی و حتی کشتن همسران
· احساس حقارت در صف های طولانی برای بدست آوردن لقمه نانی برای زنده ماندن
· اضطراب فزاینده نسبت به سرنوشت
· ازهم گسیختگی اتحادهای سودانگارانه همچون اتحادیه اروپا
· احساس پوچی تا سرحد افزایش خودکشی ها
· افزایش فروش اسلحه به سبب احساس ناامنی و تحمیل دیدگاه های یک گروه
در مقابل، اخلاقی زیستن باتوجه به فضائل اخلاقیِ خداخواهانه یا اخلاق دینی هم در این مواجهه با بحران فراگیر کرونا جلوه های زیبای خودرا به صورتهایی مانند پدیدارهای ذیل عرضه کرد:
· فعالیت ایثارگرایانه کادر درمانی مبتنی بر ارزشهای دینی
· همکاری جمعی و بسیجی برای برطرف نمودن نیازهای کشور به اقلام بهداشتی فوری
· انواع حمایت های مردمی از کادر پزشکی
· حضور ایثارگرایانه داوطلبان مخصوصاً روحانیون در بیمارستانها برای جبران کمبود مقطعی پرستاران
· احساس امنیت اجتماعی
· کمک های نقدی و جنسی به آبرومندانی که در بحران کرونا صدمه دیدند
· تلاش شبانه روزی پژوهشگران برای تامین نیازهای فوری پزشکی کشور
بحران کرونا توانست آثار مباحث نظری در فلسفه اخلاق را عملاً نشان دهد. و مهم ترین تقابلی که رخ داد تقابل نگرش منفعت گرایانه و لیبرال به اخلاق با اخلاق فضیلت محور دینی بود.
۶- فلسفه دین و الهیات فلسفی: بحران کرونا سبب شد که پرسشهای فلسفی درباره آموزه های دینی بازتولید شود. از یک طرف چالشهایی قدیمی همچون مساله شر، نحوه فاعلیت الهی و پرسش ثمرات دینداری در جوامع دینی در مقایسه با جوامع سکولار قد علم کرد و فیلسوفان دین مجبور شدند پا به میدان بگذارند و این مسائل را تجزیه و تحلیل کنند، و از جانب دیگر توجه به خداوند و درک عجز بشری در قبال قدرت خداوند، نیازی فلسفی را پدید آورد تا مساله ارتقا ایمان دینی و مستحکم نمودن رابطه بشر با خداوند برمبنای آموزه های دینی به دغدغه بعضی از انسان ها تبدیل شد که طالب پاسخ مناسب از جانب اندیشمندان الهیاتی و فلسفه دینی گردید. برخی آموزه های دینی بعضی رنج های نوپدید بشری را بعنوان عذاب الهی تعبیر می کند و برخی دیگر همین رنج ها و مصیبت ها را بعنوان آزمون الهی مورد توجه قرار می دهد. بحران کرونا از کدام دسته است؟ بدون تجزیه و تحلیل فلسفی این آموزه ها نمی توان این دیدگاه های به ظاهر متعارض را توجیه کرد. در تجزیه و تحلیل این مسائل، مقاله ای را در مجموعه این کتاب آورده ام تا نشان داده شود چگونه این دو دیدگاه درباره فاعلیت الهی با یکدیگر متعارض نیستند. مقاله «فاعلیت الهی و بحران کرونا» در همین مجموعه این ارزیابی را آنجام داده است.
۷- رشد نگرش های اگزیستانسیالیستی به انسان: اگزیستانسیالیسم درصدد است تا تعابیر کلی و متافیزیکی از عالم و انسان را کنار زند و تحول وجودی را بعنوان بنیادین ترین تلقی از انسان نشان دهد. فیلسوفان اگزیستانسیالیستی همچون هایدگر نشان می دهند سرگرم شدن بشر به اموری مثل معرفت شناسی او را از درک اگزیستانس خود دور می کند. او می کوشد نشان دهد که تاریخ فلسفه تاریخ مواجهه با موجود است و نه نفس وجود آدمی. درگیری وجودی به فراموشی سپرده شده است و دغدغه های وجودی در لایه ای از مباحث کلی دفن شده است. او به جهت اینکه مواجهه وجودی را به میدان آورد دیگر نمی توانند از معارف متافیزیکی و فراگیر برای این کار استفاده کنند. درک وجودی از نوع مواجهه است نه شناخت. هایدگر برای آنکه ما را با نفس وجود انسانی مواجه کند از «عدم» استفاده می نماید. او معتقد می باشد فقط در صورتی می توان از موجود گذر کرد و به وجود رسید که مواجهه ای با عدم داشته باشیم و در آن منظر با هیبت و حیرتی که از وجود در مقابل عدم بدست می آوریم نفس وجود را خواهیم یافت. اما این مواجهه با عدم چگونه بدست می آید؟ هایدگر مرگ اندیشی را راهبر ما به درک وجود انسانی می داند. انسانی که درک عمیقی از مرگ داشته باشد و مرگ اندیشی مداوم را بنیاد رسیدنش به حقیقت بداند در آن صورت است که اگزیستانس خودرا می یابد. بدیهی است در شرایط زندگی عادی فرصت مرگ اندیشی بدست نخواهد آمد. روزمرگی ما را در نسیان از مرگ قرار می دهد و کارهای روزمره جایی برای تعمق در وجود انسانی فراهم نمی نماید. اما در زمانی که بشر فارغ از این نوع زندگی سکون می یابد و در موقعیتی قرار می گیرد که به مرگ بیندیشد و خودرا مواجه با آن بداند در آن صورت است که اگزیستانس خودرا می یابد. بحران کرونا شرایطی را به وجود آورد که همه مردم مرگ را خیلی نزدیک می دیدند و دل نگرانی از مرگ سبب گردید که مواجهه ای با اگزیستانس خود داشته باشند. در بحران کرونا درک های وجودی خیلی از انسان ها عمیق گردید و دغدغه وجودی در متن زندگی انسان ها پاگذاشت. در اینجاست که حضور نگرش فلسفی در متن می آید و تعمق فلسفی ناخودآگاه قسمتی از زندگی ما می گردد.
۸- پر رنگ شدن مساله معنای زندگی و احساس نیاز به پاسخ فلسفی: مساله معنای زندگی که سالیان اخیر محور خیلی از مباحث فلسفی یا فلسفه دینی گردیده است با بحران کرونا باردیگر پررنگ می شود و عطش یافتن پاسخی درخور برای آن در مصیبت کرونا بیشتر می شود. برای برخی، پرسش معنای زندگی یا در روز مرگی گم می شود و یا آنها با سرگرم نمودن خود با وجوهِ دیگرِ زندگی، تلاش می کردند راه تغافل را برگزینند. کرونا برخلاف بسیاری دیگر از بیماری ها از جایی که حدس زده نمی گردد پا به زندگی بشر می گذارد و آنچنان به سرعت یک به یک انسان ها را درگیر می کند که هرکس از ترس آن به هر چیز مشکوک می شود و در یک هراس دائمی زندگی می کند. دیگر روابط اجتماعی، تفریحات، حضور فعالانه در کسب و کار که می توانست بهانه ای برای معنای زندگی پیش آورد رخت می بندد و انسان می ماند و خودش و این پرسش که دیگر چگونه می تواند حتی به طور کاذب بهانه ای جهت زندگی بیابد. در جوامعی که همدلی و دلسوزی برای هم دیگر وجود داشته باشد دیگر احساس پوچی نمی تواند جایی بیابد تا انسان ها را از درون بپوساند و تهی نماید. اما شاید در جوامعی که این انگیزه های حیات وجود نداشته باشد مردم احساس می کنند گویا کاری ندارند جز آنکه منتظر مرگ باشند. آنها بهانه ای هم ندارند که بتوانند این پرسش را پنهان کنند و یا با آن خودرا به تغافل بزنند یا از اندیشیدن درباره آن فرار کنند. آنها محبوس در چهاردیواری خانه هستند و ناگزیر از مواجهه مداوم با این پرسش. بحران کرونا توجه عمیق به پرسش معنای زندگی را همچون خوره به جان بسیاری انداخت. تازه برخی متوجه شدند که هرچه تابحال بدان امید بسته بودند پاسخ بی محتوا برای آن بوده است. افزایش آمار خودکشی ها که ناشی از احساس پوچی است نشان از ناتوانی در پاسخ به آن است.
۹- شرایط کرونایی و امکان استفاده از فرصت های استثنایی در جامعه جهانی. بیست سال پیش «جهانی شدن» محور خیلی از کارهای پژوهشی دنیا گردیده بود، مخصوصاً که از بعد اقتصادی به سایر ابعاد زندگی بشر همانند فرهنگ هم در حال بسط بود. برخی کشورها منفعلانه خودرا در اختیار این پروسه قرار دادند ولی کشورهای استعمار گر تمام تلاششان را کردند که بر موج این تغییر جهانی سوار شوند. این جوامع تلاش می کردند که «جهانی شدن» را به «جهانی سازی» و در نتیجه به «غربی سازی» سوق دهند. آمریکا هم قلدر مابانه از همه ابزارش بهره برد تا آنرا به «آمریکایی سازی» کل دنیا تغییر جهت بدهد. اما جهانی شدن می توانست موقعیت هایی برای سایر ملل فراهم آورد که برخی کارهای ما ایرانیان و چینی ها و روس ها هم استفاده از این فرصت با وجود تهدید جدی آمریکا بود.
آمریکا و دیگر همپالگی هایش در طول این ۲۰ سال در جای جای تمدن و فرهنگ و اقتصاد جهانی با موج سواری در عالمِ جهانی شده بهره برده اند و توانسته اند انبوهی از مردم سایر کشورها را با ابزارهایی مثل فیلم های سینمایی، بازی های کامپیوتری، رسانه های خبری، شبکه های اجتماعی و فضای مجازی به دنبال خود بکشند. گرچه چینی ها در اقتصاد از این فرصت بهره برده و جریان جهانی اقتصاد را به دست گرفتند و تلاش کردند با سخت افزارهای خودشان در جهان و نرم افزارهای بومی در چین جلوی بسط آمریکایی سازی را بگیرند ولی این سرطان آنچنان ریشه دوانیده است که به این سادگی ها دیگران نمی توانند حضور بیشتری در میدان جهانی پیدا کنند. تمامی این شبکه های فعالیت و نفوذ آمریکا به شکلی عمیق در کلیه زوایای زندگی سایر ملت ها ریشه دوانیده بود که اگر می خواستیم این زنجیره بهم پیوسته را از نفوذ او درآوریم با بحران های منطقه ای و جهانی مواجه می گشتیم.
در این شرایط کروناییِ جهان، یک دفعه این زنجیره و شبکه نفوذ از کار افتاد و گویا تمامی زنجیره از هم گسسته است. روشن ترین و گسترده ترین جلوه جهانی شدن ارتباط های بین المللی مخصوصاً در سفرهای کاری و گردشگری جهانی بود که کاملاً متوقف شده است. در صورت ادامه این وضعیت تا چند ماه دیگر ابعاد دیگر جهانی شدن مثل اقتصاد جهانی به شدت تغییر خواهدنمود و زنجیره های اقتصادی پاره خواهد شد. وضعیت کنونی جهان شبیه وضعیت یک کشور بعد از انقلاب است که سیستم قبلی حکومت از هم می پاشد. در این صورت باید سیستمی جایگزین فعال شود. از آنجائیکه هیچ وقت کسی احتمال این گسست را نمی داد بنابراین هیچ سیستم تنظیم شده دیگری طراحی نشده است. در این شرایط بمانند شرایط بعد از انقلاب ها هرج و مرج جاری می شود. در این شرایط هرگروهی غیر از گروههای حاکم قبلی امید پیدا می کند که می تواند عنان قدرت را در دست بگیرد و تلاش خواهدنمود سیستمی جایگزین را برپا کند.
شرایط بعد از کرونا و گسست جهانی سازی بهترین موقعیت است که کسانی بتوانند در عرصه بین الملل به پی ریزی سیستم های خودشان با ارزشهای خاص و متفاوت نسبت به قبل برپا کند. درست است که تمام توان اجرایی کشورها در جهت مقابله با کرونا بسیج شده است ولی در این بسیج فراگیر جایی برای نظریه پردازان فلسفی و سیستم پردازان برای کمک به کشور وجود ندارد. بنابراین پیشنهاد می شود نظریه پردازان کشور، سیستم پردازان، اندیشمندان روابط بین الملل، استراتژیست های کشور و افرادی در این سطح و در کلیه رشته های مرتبط بجای حضور منفعلانه نسبت به شرایط موجود، اتاقهای فکر در فضای مجازی برپا کنند و با آینده نگری، تلاش کنند انواع حضور فعال جهانی را ترسیم کنند و برای شرایط متفاوت پس از کرونا برنامه هایی را ارائه نمایند. در حضور باردیگر در فضای جهانی هرکه زودتر اینگونه دور اندیشی ها را داشته باشد جلوتر خواهد بود. این موقعیتی استثنایی برای کشورهایی مثل ماست. امید است با یاری خداوند بتوانیم زمینه پیدایش تمدنی جدید را در دنیا پایه ریزی نماییم.
پس اندیشمندان بپاخیزید و از این شرایط تکرارنشدنی، برای مسلط ساختن ارزشهای متعالی استفاده کنید. همان گونه که دیده می شود بحران کرونا می تواند زمینه ساز فلسفیدن در خیلی از مسائل بنیادین بشر باشد. فلسفه ورزان باید این پرسش ها را استخراج کنند و برملا کنند تا مجالی برای تجزیه و تحلیل آنها فراهم گردد و پاسخ هایی متناسب با آنها توسط فیلسوفان ارائه شود.
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب