یادداشتی از حجت الاسلام روح الله حبیبیان؛
عوام زدگی عمیقی كه سروش را دربرگرفته است
به گزارش نور معرفت سروش در سالیان اخیر به تناوب به عرضه نظرات عوامانه و تناقض گویی های عجیب و البته بی اخطار و نهیب گرفتار آمد و آنچه آخر دوران سروش را رقم زده عوام زدگی عمیقی است كه وی را در برگرفته است.
به گزارش نور معرفت به نقل از مهر، حجت الاسلام و المسلمین روح الله حبیبیان مدیر مدرسه علمیه خااتم الانبیا (ص) بابل در یادداشتی به مدعیات اخیر عبدالكریم سروش واكنش نشان داده است: در بحبوحه ایام كرونایی و در بین انبوه سخنان پخته و ناپخته و مربوط و نامربوط در این رابطه كه در فضای مجازی منتشر می گشت مصاحبه ای از دكتر عبدالكریم سروش در پاره ای رسانه ها منتشر گردید حاوی سخنانی در باب وضعیت كشور در این ایام و همینطور موضوعاتی چون دیانت مردمان و رویكرد حاكمان و عالمان كه هرچند از نظر ادبیات و لحن و لون به دیگر كلمات جناب ایشان همانند می نمود، اما این امید بود كه این مصاحبه هم همچون كثیری از نمونه های مشابه خویش از شرف انتساب به قائل ادعایی بی بهره باشد، اما اندك تأمل در جراید معتبر مجازی صحت این انتساب را تأیید و خاطر پاره ای از دوست داران دین و دانش را بیشتر از پیش مكدر نمود. برای نگارنده كه در ۲۵ سال تنفس در فضای فكری حوزه های علمیه همواره - و البته با فراز و فرود- اندیشه های گاه و بیگاه دكتر سروش را دنبال می نموده و او را بعنوان روشنفكری كه تا حدودی حاضر به پرداخت هزینه اندیشه های ابداعی یا اصطیادی خود است قابل احترام می دانسته و در عین حال از پاره ای مواضع ایشان متألم و متأسف بوده این مصاحبه ساده و تهی از وزانت علمی به منزله یك جمع بندی نهایی بود در مورد شخصیت جناب ایشان؛ جمع بندی كه از آن به «پایان یك روشنفكر» تعبیر می كنم. تصویر ذهنی همسالان من از دكتر سروش در قامت روشنفكری شكل گرفت كه لااقل در نگاه نومعتزلی خویش و در عرضه دیدگاه های كلامی خود مایل به گفتگوی رو در رو نبوده و خوش می دارد كه بنای شخصیت فكری وی در اذهان مخاطبان بیشتر بر بنیان كلمات آهنگین و اصطلاحات و جملات مكتوبش بنا گردد تا بر سخنانی از زبان برآمده در مجامع علمی و در مواجهه با نقد و نظر دیگر اندیشه ورزان، اما بی شك آنانی كه در دو دهه اخیر در فضای علوم انسانی ایران زیسته اند به روشنی حضور آثار و انظار دكتر سروش را در این مجال به خاطر دارند و این حضور و كنش هرچه بود آن قدر حائز اهمیت بود كه بزرگان اهل قلم و صاحبان علم و فضل را به واكنش وا می داشت. بر این اساس بی شك باید بر این رخداد نامبارك افسوس خورد و از آخر حیات فكری یك اندیشمند ناخشنود بود، چونكه ارزش ایشان نه در جایزه اِراسموس و یا قرار گرفتن در فهرست صد نفره چهره های تأثیرگذار مجله تایم و در كنار تعدادی از ورزشكاران و هنرمندان و.... یا قرار گرفتن در میان ۱۰۰ اندیشمند برجسته جهان در كنار مهدی كروبی در مجله فارین پالیسی كه به علت حضور فعال در عرصه اندیشه و خردورزی است؛ اما در عین حال باید بر این داستان تاكید ورزید و بر مآل اندوهبار آن تنبه داد، چونكه این صدمه می تواند دامنگیر روشنفكرانی دیگر هم گشته و افسوس های جدیدی را به دنبال داشته باشد. امكان دارد گمان شود آخر حیات فكری یك اندیشه ورز نواندیش ریشه در به پایان رسیدن یافته های بدیع معرفتی و یا فقدان نزج جوانه های تفكرات نوین وی دارد و یا ظهور و بروز تغییرات فكری و عملی و تطور و تلون اندیشه های یك اندیشمند نمادی بر ممات فكری وی تلقی گردد، اما حقیقت آن است كه همه اینها هرچند به وفور در سالیان حیات ۷۵ ساله دكتر سروش ظهور و بروز داشت، اما تا حدودی نماد آخر حیات وی محسوب نمی گردد، بلكه چه بسا این شاخصه ها - مع الاسف - لازمه یك روشنفكر مدرن محسوب گردد. به گمان نگارنده آنچه آخر دوران دكتر سروش را رقم زده عوام زدگی عمیقی است كه جناب ایشان را در خود گرفته و در این سنوات دوری از وطن و مجامع علمی وطنی و بالتبع حضور در مجامع مخاطبان فرهیخته در حوزه علوم غیر الهیاتی و البته عوام در این حوزه فراخ و فرخنده گام به گام، مغز پخت شدن تدریجی و ناتوانی پرش به بیرون از این دیگ آهسته به جوش آمده را از ایشان گرفته است. دكتر سروش در سالیان اخیر به توالی و تناوب به عرضه نظرات عوامانه و تناقض گویی های عجیب و البته بی اخطار و نهیب گرفتار آمد و در مقابل این خطاها و افول عمیق در رعایت بدیهیات تفوّه مبرهن و مستدل جز تشویق و مدح و تكریم از مخاطبان ندید. هم مبهوت شخصیت فراگیرنده و پر ابهت آیه الله خمینی در مواجهه ای ناگهانی می گردد و علمیت و اثرگذاری عمیق او را برمی شمرد و یا شخصیت روحانی بانی سفر تحصیلی خود به فرنگ یعنی مرحوم كرباسچیان را می ستاید و حتی در مواجهه با نامه عالمی روحانی اینگونه وانمود می سازد كه مهر از سر نامه چنان بر گرفت " گویی كه سر گلابدان است "، اما در رویكرد ضد روحانیت خود در مجالی دیگر تمام این صنف را در تعبیری مطلق مرتبط به دین داری عوامانه و معیشت اندیش قلمداد می نماید و دین داری معرفت اندیش عالمانه و دین داری تجربت اندیش عارفانه را بی نیاز از روحانی می انگارد بی آنكه استدلالی بر این مدعا بیان سازد و یا تحدیدی در معنا و مصداق روحانی و روحانیت عرضه نماید و بر گرد واژگان نیاز و معرفت اندیشی و تجربت اندیشی و علم و عرفان، رسمی از كلیات منطقی ترسیم نماید. سروش خویش را نشو و نما یافته در فضای اسلام و باورهای این دین می داند و شناخت معنویت خود را از این دریچه معرفی می نماید و همواره سخن از خدای محمد – كه درود خدا بر و خاندانش باد – می گوید، اما بناگاه در مواجهه با بلیّه كرونا و ابهامات عوام در مقابل آن در دامان «دئیزم» می غلتد و خدا را در مسندی دور از ایجاد و رفع این امور می نشاند و می گوید خدا به هر دردی نمی خورد. شاید با استقصایی ناقص بتوان تناقضات قول و فعل دكتر سروش در طول این ایام و فصول فكری و معرفتی را به حدی از تظافر و تواتر رساند كه از ارزش و اعتبار علمی آن چیزی در خور باقی نماند اما همه اینها چنان كه پیش تر بیان شد چندان با ذات روشنفكری مدرن در تنافی نیست؛ افسوس در این ساحت مربوط به رویگردانی از ساحت اخلاق علمی است كه بر مواضع متاخر جناب ایشان بیشتر از پیش سایه افكنده است. آنانی كه سخنرانی سال ۱۳۷۱ دكتر سروش در دانشگاه اصفهان و هَمز و لَمز بدور از ساحت اخلاق و ادب ایشان به شیخ عباس قمی و برخی ادعیه مأثوره را بیاد دارند و گمان می كردند كه این رویكرد ناعالمانه شَطَحی بود در دوران عدم بلوغ رفتاری و بازتابی از منازعت قبض و بسطی با پاره ای از علما، امروزه و با مشاهده نظرات بی وزن و ورز ایشان در موضوعاتی چون شفاعت و توسل و دیانت و شریعت و انتسابات مملو از " هیچ " و "هرگز " به عقل و نقل، عمق حركت رو به افول اخلاق علمی و عوام زدگی مفرط را در این روشنفكر سالهای نه چندان دور در می یابند. نزدیك به سه دهه پیش دكتر سروش علیرغم همه اختلافات، جلساتی را با برخی طلاب در قم داشت و این مراوده و مباحثه علمی تا حد زیادی جلوی خطاهای فاحش در نقل و نظر را از وی باز می ستاند اما افسوس كه دیرزمانی است مخاطبان وی را غالباً افرادی تشكیل داده اند كه نه تنها ابهامات تاریخی و تفسیری یا كلامی و فلسفی خود كه حتی حكم شرعی اعمال خود را از وی استفتاء می نمایند. عجیب تر آنكه دكتر سروش كه خود به خوبی می داند مرد صاحب رأی در همه علوم دین نیست اما همچون مرجعی ذوفنون به همه سوالات در همه موضوعات دینی پاسخ می گوید و به زبان حال می گوید: گفت من مستسقی ام آبم كِشد گرچه می دانم كه هم آبم كُشد و چون مستسقی كه نیك می داند این شرب مدام او را به كشتن می كشاند نمی تواند از كشش این میل علامه تلقی شدن دست كشیده همه سائلان را از فیض پاسخ های پر از قطع و بتّ سیراب می سازد تو گویی همه دانی جامع معقول و منقول از مادر گیتی زاده شده كه به نیكی جاهلان عالم نما را در جای خویش می نشاند. كافی است تأملی در سخنان سالهای اخیر وی در مورد خطای تاریخی شیعه در مقوله لعن و تحریف قرآن، شأن و مرتبت معصومان در تفكر شیعیان نخستین، شأن شفاعت، یا همین مدعای كرونائی فقدان هر نوع دلیل عقلی و نقلی در شنوایی اولیا دین از كلام زائرین و تقدس مشاهد مشرفه و مانند اینها بیندازید تا مبهوت این فرگشت فكری گردید كه این سخنان نه از لسان فردی از پیروان ابن تیمیه كه از زبان كسی كه سالیانی دراز است در خلوت و جلوت از «سمیع» و «بصیر» و «هُش» بودن جمادات و نباتات سخن رانده و بر مستمعان از زبان مولوی با كلامی به غایت آهنگین برخوانده: ما غریبان فراقیم ای شهان بشنوید از ما الی الله المآب
هم ز حق رستیم اول در جهان هم بدو وا می رویم از انقلاب تنها و تنها مشاهده فیلم كوتاه نقد مفاتیح و تفسیر كودكانه «انزع البطین» در زیارت امیرمومنان ضد السلام و یا تمسخر و تعریض وی به كلام حجه الاسلام انصاریان و نقل مضحك كلام ایشان شاهدی روشن بر عمق این عوام زدگی است كه در جمعی به ظاهر فرهیخته داد سخنی تا این حد بی مایه در مورد فقدان سند یاران عجمی امام عصر سر می دهد و مع الاسف احدی از آن جمع عوام به بیان یا بنان سوالی كوچك در تشكیك این مدعای سست اظهار نمی دارد. و اینجاست كه در ختامت این مسیر فرودست و در ماجرای كرونا این علامه فرنگ نشین در قامت یك جامعه شناس همه دان از حال و هوای ایران و بویژه شهر قم چنان بی لكنت و تردید سخن می راند كه تو گویی سالهاست در چهارمردان و یخچال قاضی و سنگ بند می زِیَد و در مقابل سوال سائل نادان یا مغرض، سخن از عدم قرنطینه سیاست مآبانه این شهر بزبان می راند و بی هیچ دلیل و مدركی این امر را نتیجه غلبه نظر مداحان و عالمان بر دیدگاه حكومت تلقی می نماید. در نهایت باید افسوس خورد كه فردی كه سال ها در این كشور برای رشد و شكوفایی فكری وی هزینه شد در نهایت با رفتن از ایران شهر اندیشه صائب به دهات فرنگ خویش را به چنین مقصد و سرانجامی كشانده و به نصیحت مقتدای خود مولوی گوش نسپرده كه: ده مرو ده مرد را احمق كند عقل را بی نور و بی رونق كند
قول پیغمبر شنو ای مجتبی گور عقل آمد وطن در روستا
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب