چگونه می توانم مؤمن باشم، ۳۵؛
برای به دست آوردن حد اعتدال و دوری از افراط و تفریط چه باید کرد؟
نور معرفت: به گزارش نور معرفت، مؤمنین ممتاز علاوه بر این اوصاف در شداید و مشکلات صبور هستندخواه ناخواه، در طول زندگی برای انسان سختی هایی پیش می آید چون که زندگی انسان توأم با رنج است.
خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحت های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خویش را ظهور و بروز دهد. در ساحت های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان هم در این ساحت ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) در رابطه با وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه این که سبب شرمندگی ما باشید. در این خصوص حضرت علی (ع) می فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» تلاش کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش سی و پنجم آنرا باهم می خوانیم:
در مطالب گذشته فرازهایی از کلام امیرالمؤمنین (ع) را در باره نشانه های شیعیان و متقین مرور کردیم. در این نشست به فراز جدیدی از ادامه این روایت می پردازیم. وَ کَیْساً فِی رِفْقٍ وَ قَصْداً فِی غِنًی وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ؛ از علائم مؤمن اینست که تیزبین، با فراست و با کیاست است؛ مطالب را خوب درک می کند؛ اشخاص را خوب می شناسد؛ ولی در عمل عجله نمی کند، کاری را که باید انجام دهد با رفق و مدارا انجام می دهد.
تعبیر کَیْساً فِی رِفْقٍ؛ شبیه تعبیر حَزْماً فِی لِینٍ؛ است. یعنی مؤمن، دوراندیش و اهل حزم و احتیاط است؛ عاقبت کارها را درک می کند و در باره آن می اندیشد؛ اما در عمل با تندی و عصبانیت برخورد نمی کند؛ بلکه در رفتار خود لین و نرم خو است. در جلسه قبل توضیح دادیم که گاهی بین این دو خصوصیت فراست و تیزهوشی با نرم خویی و انتخاب روش اصلح در برخورد تزاحم ایجاد می شود و جمع کردن بین آنها هنری مضاعف است.
میانه روی و اعتدال
در ادامه، حضرت امیر (ع) بعضی خصوصیات مؤمنین در زمینه مسائل مالی را بیان می فرمایند. انسان گاهی درحال غنا و توانمندی به سر می برد و گاهی درحال فقر و تنگ دستی. معمولا آدمی اگر ثروت و درآمد زیاد داشته باشد، به ولخرجی و اسراف مبتلا می شود؛ و اگر گرفتار و فقیر باشد، جزع و فزع می کند و مشکلات خویش را به رخ همه می کشد. ولی مؤمنین و شیعیان ممتاز این طوری نیستند.
آنها درحال غنا و ثروتمندی اسراف و ولخرجی نمی کنند؛ بلکه افرادی میانه رو هستند و اعتدال و اقتصاد را رعایت می کنند؛ درحال تنگدستی هم آبروی خویش را نمی برند، نزد هر کسی اظهار حاجت نمی کنند و عزت نفسشان اجازه نمی دهد دیگران متوجه فقر و نیازشان شوند. این دو صفت که یکی در ارتباط با حالت غنا و فراخ دستی است و دیگری در ارتباط با حالت فقر و تنگدستی، پیش از این، ضمن توضیح فرازهایی از آغاز روایت مورد بحث قرار گرفت. نکته ای که ضروری است مجدداً تاکید شود اینست که اصل کلی که شاید استثنایی هم نداشته باشد اینست که انسان در همه کارها باید از افراط و تفریط پرهیز کرده و حد اعتدال را رعایت کند. پیش از این هم گفتیم که مفهوم اعتدال و حد وسط مفهومی کمّی نیست.
برای به دست آوردن حد اعتدال در هر زمینه ای یا ابتدا باید حد افراط و تفریط در آن مشخص شود؛ تا بر مبنای آنها متناسب با نوع رفتار مورد نظر حد وسط مشخص شود؛ و یا با کمک دلیل عقلی یا شرعی حد مطلوب هر امری معین شود؛ تا بر مبنای آن افراط و تفریط را مشخص گردد.
چون افراط و تفریط با حد وسط متضایف هستند و معرفتشان با یک دیگر حاصل می شود. مثل مفهوم «پدر و پسر»؛ که یکی را بدون دیگری نمی توان شناخت.
برای شناختن حد وسط در هر کار باید توجه داشته باشیم که ما اهداف عملی و رفتاری گوناگونی داریم. چون انسان مجموعه ای است از توان ها، قدرت ها، طاقت ها و استعدادها که باید آنها را برای رسیدن به هدف نهایی؛ که در فرهنگ ما قرب الهی است به کار گیرد.
برای به دست آوردن حد اعتدال در هر زمینه ای یا ابتدا باید حد افراط و تفریط در آن مشخص شود؛ تا بر مبنای آنها متناسب با نوع رفتار مورد نظر حد وسط مشخص شود؛ و یا با کمک دلیل عقلی یا شرعی حد مطلوب هر امری معین شود؛ تا بر مبنای آن افراط و تفریط را مشخص گردد
انسان تنها قوه عاقله و تفکر نیست که فقط به دنبال آموختن باشد؛ بلکه خدا به انسان عواطف، احساسات، محبت، عشق، خوف، رجا و… هم داده، فعالیتهای بدنی هم باید داشته باشد. اما اگر کسی تمام وقت و توان خویش را صرف یکی از زمینه ها کند، حتی اگر زمینه صحیحی باشد حق سایر قوا تضییع شده و نسبت به آنها تفریط می شود.
مثلاً اگر کسی تمام وقت به درس خواندن مشغول باشد و به عبادت اهمیتی ندهد، چنین کسی حتی اگر فیلسوف و استاد برجسته شود و به تعبیر بعضی روایات بتواند مو را هم بشکافد، اما چون اهل عبادت نیست، روحش از انس با خدا و آن چه هدف اصلی خلقت است، بهره ای نبرده و رشد نکرده است. تحصیل علم باید مقدمه ای برای رشد معنوی انسان باشد. اگر کسی به دنبال هر دو باشد، یعنی نیمی از وقتش را صرف عبادت و نیم دیگر را صرف تحصیل علم کند، زندگیش ؛ را از کجا تأمین خواهد کرد؟ ازاین رو اگر انسان تمام نیرویش را صرف یکی از این زمینه ها کرده و نسبت به سایر قوایی که خدا به او داده و تکالیف دیگری که در صحنه های دیگر بر عهده او گذاشته شده، بی توجه باشد، نسبت به آنها تفریط می شود.
حد وسط اینست که انسان دقت داشته باشد ابزارهایی که خدا در اختیار او قرار داده، مثل اعضا و جوارح، قوای روحی و جسمی، عواطف و احساسات و…؛ را بگونه ای به کار گیرد که بیشتر مورد رضایت خدا باشد. بر این اساس، انسان باید در برنامه های خود سهمی را برای تحصیل علم، سهمی را برای معاشرت با زن و فرزند، سهمی را برای کسب روزی حلال و …؛ قرار دهد؛ بگونه ای که در هیچیک افراط و تفریط نباشد.
اگر اعتدال در زندگی بعنوان یک اصل کلی پذیرفته شد، بر مبنای آن در کمیات هم میانه روی شکل پیدا می کند. مثلا کسی که مال و ثروتی دارد، متناسب با درآمد خود باید مقداری را برای تأمین هزینه های زندگی خانواده، و مقداری را برای انفاق و رسیدگی به دیگران، از اقوام و خویشاوندان، همسایگان، دوستان و سایر فقرا در نظر بگیرد
اگر انسان تمام درآمدش را صرف انفاق کند، برای رفع نیاز روزمره خانواده اش محتاج دیگران می شود و این کار صحیحی نیست. حتی اگر احتمال می رود در آینده نزدیک موردی برای انفاق پیش آید که لزوم بیشتری نسبت به موارد فعلی دارد، باید مقداری از درآمد خویش را برای آن مورد پس انداز کند. در این حوزه هم باید حد وسط رعایت شود؛ هر کس متناسب با شأن خود، بخشی از درآمد و دارایی خویش را صرف هزینه های متعدد زندگی و بخشی را صرف کمک و دستگیری از نیازمندان کند؛ بگونه ای که نه خود، نیازمند دیگران شود و نه به حرص، زیاده خواهی و افزون طلبی و نهایتا به دنیاپرستی گرفتار شود.
پرهیز از اسراف
حضرت امیر (ع) می فرماید: مؤمنان درحال توانمندی در مخارج شخصی خود زیاده روی و اسراف نمی کنند و در حالیکه پیرامون او افراد نیازمندی زندگی می کنند که به یک وعده غذا محتاج اند، او سفره های رنگین آن چنانی نمی اندازد.
او به تناسب شأن خود و خانواده اش حد وسط معقولی را تعیین می کند که نیازهای زندگی شان را تأمین کند؛ نه اسراف می کند، و نه از سر بخل، آن قدر کم خرج می کند که به بیماری گرفتار شود. تعیین حد اعتدال برای هر کس هم به شئونات و نیازهای او و خانواده اش بستگی دارد که باید با عنایت به اختلاف سطح زندگی افراد مختلف، با تدابیر عاقلانه مشخص شود و حد مشخص کمّی ندارد.
عزت نفس
اما اگر کسی به اندازه رفع نیاز خود و خانواده اش درآمد نداشت، چه کند؟ افراد ضعیف النفس تلاش می کنند ابتدا از طریق های حلال با عرض حاجت نزد دیگران نیاز خویش را رفع کنند. اما اگر از این طریق نیازشان رفع نشد، و ضعف نفس بر آنها غلبه کرد، امکان دارد دست به گناه بزنند.
اما کسانی که ایمان قوی دارند و در مکتب خاندان تربیت شده اند، ارزش ایمان و ارتباط با خدا را درک کرده اند و به سادگی آبروی خویش را نمی برند و نمی گذارند دیگران بفهمند که محتاج هستند.
قرآن هم این مسأله را مورد تاکید قرار داده و می فرماید: لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ؛ مؤمنان کسانی هستند که از شدت عفت و عزت نفس و آبروداری، کسی که ایشان را نمی شناسد و از زندگی آنها خبر ندارد، گمان می کند ثروت مند هستند؛ در صورتیکه چنین نیستند. خدا هم در قرآن از چنین کسانی تعریف کرده است.
اساساً آبروداری ارزشی است که همه انسان ها کمابیش اهمیت آنرا درک می کنند و می فهمند اظهار فقر و احتیاج به دیگران، یا تملق گویی دیگران به طمع مال کار سبکی است. آبروداری بین تمامی انسان ها از مسلمان و کافر مشترک است.
پسندم آن چه را جانان پسندد
ولی مؤمنین ممتاز انگیزه قوی تری برای آبروداری ؛ دارند. آنها به واسطه اعتماد و ایمان به تقدیرات الهی می دانند اگر با وجود تلاش و تلاش، دارایی بیشتری برایشان فراهم نشده، از آن روست که خداوند متعال مصلحت ندانسته است.
روایات زیادی در این حوزه داریم؛ مانند: إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَی وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَی غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَی غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ. خدای متعال می فرماید: من می دانم که برای برخی از بندگانم صلاح نیست که پولدار باشند؛ ازاین رو آنها را همیشه تنگ دست نگه می دارم، مبادا فاسد شوند.
در آیه شریفه ای هم خداوند می فرماید: ؛ وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ. بعضی ؛ دیگر بر خلاف این گروه، اگر زندگی شان تأمین نشود، سراغ راه های نامشروع می روند و دینشان فاسد می شود. خداوند می فرماید: من نمی خواهم مؤمن فاسد شود و دینش را از دست بدهد؛ بنابراین روزی چنین کسی را وسیع قرار می دهم. مؤمنی که اهل یقین است، به آن چه خدا مصلحت دانسته و مقدر فرموده راضی است.
نه مثل کسانی که قرآن در وصفشان می فرماید: اگر روزی شان تنگ شود، می گویند خدا ما را خوار کرده است؛ مؤمن می گوید: خداوند خوب تدبیر کرده؛ مصلحت من همین بوده و از او ممنون هستم.
این مرتبه ای است برای کسانی که انگیزه برای آبروداری دارند. مرتبه لطیف تر از این برای کسانی است که ایمانشان به حدی رسیده که نه تنها به تدابیر الهی راضی هستند، بلکه آنها را موهبتی در حق خود می دانند. مانند کسی که پزشک داروی تلخی ؛ را برای او تجویز کرده و می داند این دارو وسیله معالجه اوست. چنین کسی نه تنها از طبیب گله ای ندارد، بلکه کار او را لطفی در حق خود می داند و از او سپاس گزار است. مؤمنین رفتارهای خدا را نسبت به خود نشانه لطف و محبت خدا می دانند.
طبق روایتی مؤمن هنگامی که به فقر مبتلا می شود، می گوید مَرْحَباً بِشِعَارِ الصَّالِحِینَ؛ خوش آمدی؛ تو موهبت خدا هستی. چنین کسانی در واقع رفتار عاشقانه ای با خدا دارند و می دانند چه ثروت و چه فقر، هر دو برای تربیت آنها و وسیله تکاملشان است. از همین رو فقری را که خدا پنهانی به آنها داده، مثل رازی می دانند که پنهانی بین عاشق و معشوق مبادله می شود؛ رازی بین خدا و بنده؛ بنابراین نمی خواهند کس دیگری متوجه این راز و رابطه بشود. خداوند برای تکامل بنده او را به فقر مبتلا کرده؛ او هم می داند که این محبت خداست و از این تدبیر الهی خوشحال است. اما چون خداوند این فقر را پنهانی به او داده و دیگران از آن خبر ندارند، این راز را پنهان نگه می دارد.
صبر در مشکلات
مؤمنین ممتاز علاوه بر این اوصاف در شداید و مشکلات صبور هستند. خواه، ؛ ناخواه، در طول زندگی برای انسان سختی هایی پیش می آید؛ لقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ؛ زندگی انسان توأم با رنج است. حتی مرفه ترین افراد رنج هایی دارند که به ذهن ما خطور نمی نماید.
زمانی که انسان به رنجی مبتلا می شود، شامل اینکه این رنج در اثر فقر یا بیماری باشد، یا در اثر فراق عزیزی، و یا در اثر بلایای طبیعی و… عقل حکم می کند که انسان در مقابل این سختی ها بردبار باشد. اگر وقتی برای انسان سختی پیش آمد، آغاز به داد و فریاد کند، آیا مشکلش حل می شود؟ بر عکس، با حفظ آرامش امکان دارد مشکل زودتر برطرف شود.
مؤمن علاوه بر عاقلانه بودن صبر در مقابل سختی ها و مشکلات، انگیزه بالاتری هم دارد و آن، این که تمام این سختی ها امتحانات خداست؛ چون خودش فرموده: وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ. اگر شما با کسی که علاقه زیادی به او دارید و مشتاق هستید که با او رابطه صمیمی داشته باشید، طرح رفاقت بریزید. او هم صراحتاً به شما بگوید که برای آزمودن شما در ادعای رفاقت و صمیمیت، امتحاناتی را برای شما پیش خواهد آورد. اگر امتحانی برای شما پیش آمد که در نتیجه آن میزان وفاداری شما به او ثابت شود، از این امتحان نگران و ناراحت می شوید؟ یا تلاش می کنید از این امتحان سربلند و سرفراز بیرون بیایید؟ تا زودتر به مطلوب برسید و محبت شما در دل او جا بگیرد و روابطش را با شما تقویت کند.
اگر کسی توجه داشته باشد که تمام وسایل و حوادث خیر و شرّ این عالم برای آزمایش است، آیا از آزمون و وسایل و ابزار آنرا نگران می شود؟ یا تلاش می کند از آزمایش سر بلند بیرون بیاید؟ بینش مؤمن نسبت به این عالم و زندگی آن با دیگران متفاوت می باشد و توجه دارد که هر چه از خیر و شرّ در این وجود دارد، زمینه هایی برای آزمایش انسان است؛ لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا و هر حادثه تلخ و شیرینی یک برگه امتحانی است که باید با صبر و تحمل از عهده آن برآید. پس در مقابل سختی ها ناراحت نمی گردد. چون می داند آزمون الهی است و پس از تحمل سختی و مرارت، پاداشی از سوی خداوند نصیب او خواهد شد. از همین رو همه سختی ها و شیرینی ها، از فقر و غنا، برای او خوش آیند و گوارا است.
۱؛. بقره / ۲۷۳.
۲؛. الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲، باب من آذی المسلمین و احتقرهم.
۳؛. شوری / ۲۷.
۴؛. وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ؛ فجر / ۱۶.
۵؛. الکافی، ج ۲، ص ۲۶۳، باب فضل فقراء المسلمین.
۶؛. بلد / ۴.
۷؛. بقره / ۱۵۵.
۸؛. کهف / ۷.
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب