به بهانه روز جانباز،
جانبازان شهیدان زنده زمانه
نور معرفت: چهارمحال و بختیاری جانبازان یادگاران دوران جنگ هستند، وجود آنها مایه برکت دنیای ماست، جانبازان به ما یادآوری می کنند که در روزگاری نه چندان دور چه جوان هایی جان خودرا کف دستشان گرفتند تا دست هیچ نامردی به ذره ای از خاک کشور نیفتد.
به گزارش نور معرفت به نقل از ایسنا، روز جانباز روزی برای تداعی خاطرات و جان فشانی های افرادی است که جان خودرا کف دست گرفتند و ایثارگرانه برای دفاع از کشور پا به پای دیگران جنگیدند، آنهایی که بدون هیچ چشم داشتی در این راه حرکت کردند و جانباز شدند.
خبرنگار ایسنا به مناسبت روز جانباز، گفتگویی را با یکی از جانبازان استان انجام داده که در ادامه با هم می خوانیم.
خودتان را معرفی کنید؟
بنده سید عبدالرحیم موسوی، آزاده و جانباز، زاده فرخشهر و دبیر بازنشسته آموزش و پروش استان هستم.
دوران جنگ چگونه بود؟ آیا کسی مشوق شما برای رفتن به جبهه بود؟
هر اتفاق و مشکلی که در کشور به وجود می آید و به بحران تبدیل می شود مردم در صحنه عمل حاضر می شوند، مردم ایران بارها ثابت کردند که در وضعیت بحرانی پشت کشور را خالی نمی کنند. جنگ هم یک نوع بحران بود و درست است که وظیفه ذاتی نیروهای مسلح و ارتش است که از کشور در این شرایط دفاع کنند ولی مردم هم تا پای کار آمدند و کار را به عاقبت رساندند. من هم از همین مردم به حساب می آمدم و زمانی که دانش آموز دوم دبیرستان بودم آموزش های نظامی را به انتها رساندم و به جبهه اعزام شدم.
پدر و مادر چطور؟ راضی بودند یا مخالف؟
ارتباط من با پدر و مادرم در این زمینه یک ارتباط کاملا منطقی بود. وقتی باهم صحبت کردیم و دلیل آوردیم که فرمان امام این است و باید از آن پیروی کرد آنها هم موافقت کردند و با رضایت کامل پدر و مادر، به جبهه جنگ اعزام شدم.
به کدام جبهه و در چه سالی اعزام شدید؟
از سال ۱۳۶۲ اعزام شدم و در عملیات مختلفی همچون عملیات خیبر، بدر، والفجر هشت، کربلای چهار، کربلای پنج و والفجر۱۰ حضور داشتم.
در مجموع چه مدت زمانی را در جبهه حضور داشتید؟
حدود ۲۰ ماه در جبهه و حدود ۳۰ ماه هم اسارت بودم که در مجموع ۵۰ ماه درگیر جنگ بودم.
زمانی که در اسارت نیروهای دشمن بودید خانواده از این مساله با خبر بودند؟
خیر من جزو افراد مفقود خوانده شده بودم و بازهم گواهی هایی که بنیاد شهید و هلال احمر با عنوان مفقودالاثر به خانواده داده بودند موجود است.
از کدام ناحیه گرفتار جراحت شدید؟
فقط در یکی از عملیات ها سالم برگشتم و در بقیه آنها گرفتار مجروحیت از ناحیه پا، دو دست و سر شدم، هم اکنون جانباز ۴۰ درصد هستم.
شیرین ترین یا تلخ ترین خاطراتی که از دوران جنگ داشتید، بفرمایید؟
خاطرات زیادی از دوران جنگ وجود دارد ولی چیزی که بیشتر حضور ذهن دارم درباره ی دوستانی بود که متاهل بودند و موقع اعزام سختی بیشتری را نسبت به افراد مجرد تحمل می کردند، البته من هم چندین اعزامم در زمان مجردی بود و خیلی برایم سختی نبود، اما در عملیات آخر (والفجر۱۰) متاهل شده بودم و یک احساس خاصی در این اعزام داشتم، به ویژه زمانی که در منطقه حضور داشتم و متوجه شدم نخستین فرزندم به دنیا آمده و چون نزدیک به زمان عملیات والفجر ۱۰ بود، نتوانستم به خانه برگردم و همان عملیات منجر به مجروحیت و اسارت من به مدت ۳ سال شد، پس از گذشت ۳ سال و بازگشت به خانه حسی که میان من و بچه ای که تابحال پدر خودرا ندیده بود جالب و به یاد ماندنی شد.
توصیه شما به جوانان امروزی چیست؟
هرکسی در زمان خودش باید نقش آفرین باشد، ما در زمان خودمان کوشیدیم نقش خودرا اجرا نماییم و جوان امروز هم در زمان خودش باید نقش.آفرین باشد، انتظار نداریم جوان امروزی هم مثل زمان ما رفتار کند بلکه تمام تلاش این است که برای زمانه خود تربیت شود.
سخن آخر...
از رسانه ها تقاضا دارم که به شهدای اسارت که شهدای غریب خوانده می شوند توجه بیشتری داشته باشند، خاطرات بسیار نابی از این شهدا موجود است که تا حالا نه چاپ و نه به تصویر کشیده شده و امید است این کار از استان ما شروع شود.
منبع: nooremarefat.ir
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب