نور معرفت
در سایه سار نهج البلاغه، ۴

چگونه چشم و گوش انسانی را باز کنیم تا پشت پرده معنوی را ببینیم؟

چگونه چشم و گوش انسانی را باز کنیم تا پشت پرده معنوی را ببینیم؟

به گزارش نور معرفت، از محبوب ترین بندگان خدا نزد خدا بنده ‏ای است که خدا او را یاری کرده است که بر نفس خود پیروز شود، جامه حزن و خوف را بر تن کند، چراغ هدایت در قلبش افروخته شود و برای لحظه مرگ آماده شود.



خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: مهارت های زندگی توانایی هایی برای رفتار انطباقی و مثبت هستند که افراد را برای برخورد مؤثر با خواسته ها و چالش های زندگی روزمره قادر می سازد. مهارت های زندگی در لابه لای تعالیم الهی بخصوص در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) بیان شده است. نکات خیلی از الگوی مهارت های زندگی در قالب بیانات امام علی (ع) درنهج البلاغه وجود دارد که شامل حقایق و راهبردهای بسیار زیبایی در مورد مهارت های زندگی، شاخصهای ارتباط مطلوب با مردم، نحوه مدیریت خشم، ترس، راهبردهای کاهش حزن و اندوه، شناخت خود، همدلی و همیاری با مردم، خلاقیت، انتقادپذیری، تصمیم گیری و حل مسئله و مبارزه با نفس است که حضرت امیر (ع) با فصاحت و بلاغت تمام به این مسائل پرداخته اند. بر همین مبنا مرحوم حضرت آیت الله مصباح یزدی، در سلسله جلساتی با مبحث «بهترین ها و بدترین ها در نهج البلاغه» سخنرانی داشته و به تبیین این مورد پرداخته اند، که گزیده ای از سخنان ایشان به شرح زیر است:
عِبَادَ اللَّهِ! إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ، فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَی فِی قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَی لِیَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ، فَقَرَّبَ عَلَی نَفْسِهِ الْبَعِیدَ وَهَوَّنَ الشَّدِیدَ؛ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَر.َ ۱
در جلسات قبل در باره این خطبه توضیح دادیم و گفتیم: از محبوب ترین بندگان خدا نزد خدا بنده ای است که خدا او را یاری کرده است که بر نفس خود پیروز شود، جامه حزن و خوف را بر تن کند، چراغ هدایت در قلبش افروخته شود و برای مهمانی (مرگ) که بر او نازل خواهد شد وسایل پذیرایی را فراهم آورد. در ادامه خطبه حضرت می فرماید: «فَقَرَّبَ عَلَی نَفْسِهِ الْبَعِید»؛ این خصوصیت ها در بهترین بندگان خدا سبب می شود چیزهایی که دیگران دور می شمارند، ایشان آنرا بر خود نزدیک می شمارند. شاید منظور این باشد که عموم مردم مرگ و قیامت را دور می شمارند، ولی چنین بنده ای امری را که دیگران دور می شمارند، بر خود نزدیک می کند و دائماً منتظر است که آن امر به وقوع بپیوندد. «وَهَوَّنَ الشَّدِیدَ»؛ همینطور کارهایی را که برای دیگران خیلی سخت و دشوار است، برای خود آسان می کند و به سادگی عبادت ها و اعمال خیر را انجام می دهد.
«نَظَرَ فَأَبْصَرَ» چنین بنده ای نگاه می کند و به دنبال آن، میبیند. این تعبیر ابتدا عجیب به نظر می آید، چون هر کس نگاه کند، میبیند. این خصوصیت ممتازی نیست که مخصوص محبوب ترین بندگان خدا باشد. پاسخ این سخن بر مطلبی مبتنی است که قبلاً بدان اشاره کردیم و گفتیم: قرآن برای انسان غیر از این چشم و گوش ظاهری، چشم و گوش دیگری قائل است، چشم و گوشی که انسان را از حیوانات جدا می کند. چشم و گوش ظاهری در حیوانات هم وجود دارد. برخی از حیوانات خیلی تیزبین تر از ما هستند. عقاب ها و پرندگان شکاری از فاصله های بسیار دور شکار خویش را می بینند و مستقیم بالای سر آن قرار می گیرند. قدرت بینایی حتی برخی از خزندگان خیلی بیشتر از انسان است. پس این چشم ملاک انسانیت نیست.
در میان حیوانات حشراتی هستند که صداها را خیلی بیشتر و بهتر از انسان می شنوند. ما گاهی صدایی را در یک محیطی نمی شنویم، ولی حشراتی هستند که بسیاری از صداهای ضعیف را هم می شنوند. پس این گوش که میان ما و حیوانات مشترک است و چه بسا آنها بهتر از ما می شنوند، ملاک انسانیت نیست.
دیدن با این چشم و شنیدن با این گوش دیدن و شنیدن حیوانی است، همان گونه که حیات ظاهری ما که با آن نفس می کشیم، حرکت می نماییم، غذا می خوریم و به اصطلاح زنده ایم، با حیات حیوانات یکی است، اما قرآن برخی از این آدمی زادهایی را که روی زمین راه می روند، نفس می کشند، فکر می کنند، نقشه می کشند، توطئه می کنند و در عالم فتنه برپا می کنند، مرده معرّفی می کند. این نشان داده است حیاتی که اینان از آن برخوردار می باشند، حیاتی حیوانی است. برخی از حیوانات هم از این مکر و حیله ها برخوردار می باشند. حیاتی که فقط منشأحرکت، رشد و تولید مثل شود، حیات انسانی نیست. انسان یک حیات دیگری دارد که خدا به برخی از این آدم های به اصطلاح دو پا داده است، اما دیگران از این حیات محرومند و حیات انسانی ندارند، یعنی از جهت انسانی مرده، ولی به لحاظ حیوانی زنده اند.
قرآن به صراحت می فرماید: در بین این آدمیزادها کسانی هستند که چشم دارند اما نمی بینند، گوش دارند ولی چیزی نمی شنوند. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالاَنعامِ بَل هُم اَضَلّ اولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ ۲» اینها مثل چارپایان هستند، از انسانیت خود غافلند و به آن چه باید توجه داشته باشند، بیتوجهند. این ها همان چیزهایی را می فهمند که حیوانات هم می فهمند، ولی بیشتر از آن چیزی نمی فهمند. «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنه ۳» آن آدمی که مرده بود و ما زنده اش کردیم و نوری برایش قرار دادیم همانند کسی نیست که در ظلمت ها به سر می برد.
حیات انسانی اینست که خدا نوری را در دل انسان قرار دهد تا حقایق را ببیند و در پرتو آن بداند چه طور باید رفتار کند. کسانی می توانند از هدایت پیامبر اعظم صلی الله ضد وآله برخوردار شوند که دارای چنین حیاتی باشند. «اِن هُوَ اِلاّ ذِکرٌ وَ قُرآنٌ مُبینٌ لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّ ۴» کسی که حیات داشته باشد، می تواند از قرآن استفاده نماید. دیگران از آن بهره ای نمی برند. در جای دیگر قرآن می فرماید: «أرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیل ۵» ای پیامبر، تو نسبت به کسانی که هوای نفس را معبود خود قرار می دهند، مسؤولیتی نداری. تو می پنداری که این ها چیزی می شنوند یا چیزی می فهمند؟ این ها چیزی نمی فهمند، همان گونه که چارپایان چیزی نمی فهمند، بلکه اینان از آنها گمراه‏ترند.
وقتی قرآن می گوید: فلانی نابینا است، معنایش این نیست که چشم های ظاهری او نمیبیند. «فَإِنَّها لاتَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور ۶» بعضی چشم و گوشی غیر از آنچه ما داریم و با آن چیزهای محسوس را می بینیم، دارند و عمیق تر می بینند. گویا پرده ای مقابل ما است که آنها پشت پرده را می بینند.
انسان های نادری هستند که نگاه می کنند و درون بدن افراد را می بینند. با این که پیامبر و امام نیستند، چشم نافذی دارند که باطن بدن را میببیند. البته این ها هیچ دلیلی بر کمال معنویشان نیست و انتظار هم نیست کسانی دنبال این کارها باشند، اما خدا انتظار دارد که آدمیزادها در سایه هدایت انبیا و پیروی از دستورات آنها چشم و گوش انسانی خویش را باز کنند تا پشت پرده معنوی را ببینند.
ما برای دیدن علاوه بر این که چشم داریم، باید روشنایی داشته باشیم تا ببینیم. در تاریکی چیزی نمی بینیم. افزون بر این باید چشم سالمی داشته باشیم که آفت زده نباشد. خداوند می خواهد آدمیزادها در سایه تربیت انبیا و اطاعت از دستورات آنان، چشم باطنشان کور نشود، بلکه بیناتر شود، و به عبارتی بینش پیدا کنند؛ پرده ای روی آن نیفتد که مانع دیدن شود و افزون بر آن نوری بتابد تا در پرتو آن نور دیدن رخ دهد. پس این طور نیست که هر کس نگاه می کند بینش انسانی پیدا کند. خیلیها نگاه می کنند، ولی نمی بینند. اگر کسی حقیقت را آن طور که باید، ببیند، از سطح چارپایان بالا می آید. این مرتبه حدِّاقلّی از دیدن انسانی است. در مرتبه بالاتر رؤیت هایی وجود دارد که مخصوص اولیای خدا است و آنها گذشته و آینده را هم می بینند.
خداوند به پیامبر خود می فرماید: کسانی که فقط همین زندگی دنیا را می بینند، رها کن. پایه دانش آنها همان پایه ای است که حیوانات هم دارند. امیدی به آنها نیست. از این ها دوری کن. «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد اِلاّ الحَیاةَ الدُّنیا ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْم ۷»
بنده ای که محبوب خداست کارش از اینجا آغاز می شود که به حیوانیت برنگردد، فطرتش را خاموش نکند و بگذارد چشمش حقیقت را ببیند. این نگاه انسانی است که فقط سطح اشیا را نمیبیند، نگاهی که به عالم می کند مثل نگاه یک حیوان نیست، بلکه عمق آنرا میبیند. پس ما باید این را جدّی بگیریم که چشمی داریم و می توانیم با آن، پشت پرده را ببینیم، ولی گاهی با دست خودمان پرده روی آن می اندازیم. پرده ای که روی چشم می افتد و مانع می شود از این که حقیقت را ببینیم «هوای نفس» است. آن هایی که دنبال دلخواه خود هستند و هر چه میلشان کشید، آنرا دنبال می کنند، همچون حیوانی هستند که در یک چراگاهی هر علفی که از آن خوشش بیاید، می خورد.
شاید یکی از جهاتی که بعضی آدمیزادها از حیوانات پست‏ترند، این باشد که غالباً حیوانات علفی که برایشان مضر است، نمی خورند و علف های خوردنی مطلوب خویش را می شناسند. گاهی که مریض می شوند، از علفی که سبب مداوایشان می شود و تجربه شده است، استفاده می نمایند، اما برخی از آدمیزادها گاهی چیزهایی را که برایشان مضر است، تشخیص نمی دهند. تازه تشخیص هم بدهند به تشخیص خود عمل نمی کنند.
آقایی بود در یزد به نام مرحوم حاج شیخ غلامرضا که بسیار پارسا بود. گاهی مطالبی را به زبان تمثیل یا قصه می اظهار داشت که ظاهرش خیلی خوشایند نبود، اما خیلی عمیق بود. ایشان نقل می کرد که من در محله ای دعوت شده بودم تا چند شبی جلسه داشته باشم. شبی از شب ها که باران و برف آمده بود، من سوار الاغی بودم و می رفتم که ناگهان در یک جای گل آلودی پای حیوان توی گِل فرو رفت. ما هم خوردیم زمین و لباس هایمان پر از گِل شد. همسایه ها از وضعیّت ما آگاه شدند و یک لباسی به تن ما کردند و جلسه برقرار شد و بالاخره بعد از اتمام آن، ما به خانه برگشتیم. سال بعد همان جا مرا دعوت نمودند و من به آنها قول دادم که میآیم. سوار بر همان الاغ شدم و رفتم. همین که رسیدم به آن مکان که سال قبل گِل گرفته بود، حیوان زبان بسته دیگر جلو نرفت! یک سال از ماجراگذشته بود، اما با تجربه ای که آن حیوان پیدا کرده بود، از جایی که پایش توی گِل فرو رفته بود، حذر می کرد. هر چه من بر او فشار آوردم که عبور کند، جلو نرفت. من متحیر ماندم که چرا حیوان جلو نمی رود. بعد از مدتی یادم آمد که سال قبل همین جا پای او توی گِل رفت!
حال این الاغ هدایتش بیشتر است یا …؟ بعضی ده ها بار از راهی می روند و فریب می خورند و ضررش را هم می بینند، اما بعد از چند روز غافل می شوند و باردیگر از همان راه می روند. قرآن در باره این افراد به پیامبر صلی الله ضد وآله می فرماید: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ۸» این ها را رهایشان کن، بگذار بچرند، هر چه دلشان می خواهد بخورند، هر لذتی می خواهند ببرند و دنبال آرزوهایشان بروند. این آرزوها آنان را غافل کرده است. بگذار بروند تا سرشان به سنگ بخورد، آن وقت می فهمند چه غلطی کرده اند. تو هر چه بگویی آنها نمی فهمند. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُم ْ۹» آن هایی که از نور ایمان بهره ای ندارند، چشمشان همین محسوسات را میبیند، گوششان همین ها را می شنود، لذّتشان همین لذّت های حیوانی است، بهره مندی آنها مثل حیوانات است و سرانجامشان آتش است.
بنابراین، ما اگر بخواهیم از مرز حیوانیت عبور نماییم، نباید بگذاریم چشم و گوش انسانی ما از بین برود. از بین رفتن آن سبب می شود انسان دنبال هوای نفس باشد و هر چه دلش می خواهد عمل کند. آن هایی که چشمشان باز است از هر حادثه ای درس می گیرند و در باره عجایب و اسرار خلقت فکر می کنند. اگر کار بدی کرده باشند تلاش می کنند دیگر آنرا تکرار نکنند.
بینشی که فراتر از دیدن ظاهر بوده و با فکر توأم است، مخصوص انسانی است که در مراحل تکامل قدم برمیدارد و از مرز حیوانات فراتر می رود. نتیجه نگاه انسانی اینست که آدمی به یاد خدا و عالم ابدیت باشد. «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ … وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا سُبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّار ۱۰»
برای خیلی از مردم کم و بیش این سوال وجود دارد که این عالم چیست؟ چرا یک عده ظلم می کنند و یک عده مظلوم واقع می شوند؛ یک عده آن قدر می خورند که… و یک عده از گرسنگی می میرند؛ گاهی بلاهایی مثل سیل و زلزله نازل می شود. این چه وضعی است؟ گاهی هم به خدا ته دلی گله می کنند. خیلی از ملحدان هم این اوضاع را دلیل می گیرند بر این که عالم مدبِّری ندارد. اما کسانی که چشمشان باز است و در باره حقایق عالم می اندیشند، به هر چه نگاه می کنند بیشتر به حکیمانه بودن کار خالق پی می برند.
در قرآن کریم بخصوص روی کثرت و شدّت «ذکر» تکیه شده است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیر ۱۱» یک مرتبه یاد خدا کردن دردی را دوا نمی کند، چون انسان باردیگر به غفلت مبتلا می شود. باید تلاش نماییم دائماً یاد خدا باشیم. به همین جهت، بهترین بندگان خدا وقتی در سایه آن بینش، به خدا توجه می کنند و از غفلت خارج می شوند، به این اندازه اکتفا نمی کنند و زیاد یاد خدا می کنند. «و ذَکَرَ فَاسْتَکْثَر»؛ توجه به خدا را همیشه در دل خود زنده نگه می دارند. در همه اوقاتی که زمینه باشد با زبان هم ذکر میگویند. چنین کسانی آب شیرین و گوارایی می نوشند که عطششان برطرف شود. فطرت ما تشنه حقیقت است. ما غالباً درحال عطش به سر میبریم، اما خودمان متوجه نیستیم، تخدیر شده ایم و فقط عطش حیوانی خویش را درک می نماییم، اما کسی که بینش انسانی و الهی پیدا می کند، عطش فطری خویش را درک می کند و تشنگی خویش را احساس می کند.
۱. نهج البلاغه، ص ۱۱۸، خطبه ۸۷.
۲. اعراف، ۱۷۹.
۳. انعام، ۱۲۲.
۴. یس، ۷۰.
۵. فرقان، ۴۳ و ۴۴.
۶. حج، ۴۶.
۷. نجم، ۲۹ و ۳۰.
۸. حجر، ۳.
۹. محمد، ۱۲.
۱۰. آل عمران، ۱۹۰ و ۱۹۱.
۱۱. احزاب، ۴۱.

1402/01/03
20:32:08
5.0 / 5
617
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۴
نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد