نور معرفت
در آینه داستان های قرآن، ۱۲؛

یکی از بهره های داستان های قرآنی توجه به حقایق غیبی است

یکی از بهره های داستان های قرآنی توجه به حقایق غیبی است

نور معرفت: هدف الهی از آفرینش، افاضه رحمت است و بالاترین رحمت را موجودی می تواند دریافت کند که با انتخاب خودش راه صحیح را پیش گرفته باشد.



خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: قرآن کریم سرشار از قصص و گزارش های تاریخی در ارتباط با امّت های پیشین و پیامبران آنان با هدف انتقال معارف وحیانی و هدایت انسان است. قصص قرآنی از نظر محتوا و هدف، شامل همه حکمت های نزول قرآن می شود و در این راه روشی کارآمد است. ازاین رو قرآن داستان را برای اثبات وحی و نبوت، یگانگی خدا، هم ریشه بودن ادیان آسمانی و نیز برای بیم و نوید، نشان دادن نمودهای قدرت الهی، سر انجام نیک و بدی، صبر یا ناشکیبایی، سپاسگزاری یا سرکشی و دیگر اهداف رسالی، تربیتی و یا سنت های تاریخی و اجتماعی به کار می برد. قرآن با داستان روشن می کند که شیوه دعوت انبیا و ابزارهای به کار رفته در این راه همسان بوده است و امتها در مقابل آنها به یک گونه واکنش نشان داده اند و پیش برنده ها و بازدارنده های گسترش دین، همانند بوده اند. قرآن در موارد گوناگونی بر این حقیقت تاکید داشته و به اشتراک پیامبران در موضوعات فراوانی اشاره نموده است. آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۲۹، مطابق با هجدهم محرم ۱۴۳۸ ایراد کرده اند:
در مطالب پیشین اشاره کردیم که هدف الهی از آفرینش، افاضه رحمت است و بالاترین رحمت را موجودی می تواند دریافت کند که با انتخاب خودش راه صحیح را پیش گرفته باشد؛ اینست که خداوند انسان را آفرید تا لیاقت چنین رحمتی را داشته باشد. برای انتخاب صحیح سه شرط عمومی لازم است؛ اول بداند راه صحیح چیست، دوم بتواند آن راه را بپیماید، و سوم میل و کششی به طرف آن داشته باشد. هر کدام از این ها نباشد کاری اختیاری که سبب دریافت آن رحمت می شود، تحقق پیدا نمی نماید. اینست که خداوند متعال افزون بر عقل، انبیا را فرستاده است تا راه را به انسان نشان دهند. هم چنین از سویی نعمت هایی در اختیار انسان گذاشته است که به وسیله آنها بتواند کارهایی که دوست دارد انجام دهد، و از طرفی کشش هایی در درون انسان قرار داده است که او را به طرف کارهای خیر انتخابی سوق دهند. همچون الطاف فراوان الهی اینست که شرایطی فراهم می آورد که آن هایی که راه صحیح را انتخاب می کنند، بیشتر موفق شوند. البته خداوند زمینه رشد و پیشرفت را برای همه فراهم می کند؛ کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ.[۱] خدا برای گناهکاران هم وسیله فراهم می آورد، اما به کسانی که راه صحیح را برگزیده باشند عنایت خاص دارد و اسبابی فراهم می آورد که آنها بیشتر به طرف خدا تمایل پیدا کنند. همچون اینکه گاهی انسان را به سختی هایی مبتلا می کند که وقتی خویش را از مرتفع ساختن آنها و تأمین نیازهایش ناتوان می بیند، ناچار به طرف خدا می رود ؛[۲] «خلق را با تو بد و بدخو کند / تا تو را ناچار رو آن سو کند». خود این بلاها نعمت الهی است تا انسان را متوجه خدا کند و کمی از خودخواهی و خودپرستی بیرون بیاید. از طرفی برای اینکه شناخت مؤمنان و کسانی که لیاقت ایمان را دارند تقویت شود، مقدماتی فراهم می آورد که حتی بیشتر از دلیل عقلی و وحیانی حقیقت را برایشان روشن می کند.
الهام غیبی؛ عنایت خاص خداوند به مادر موسی
اکنون با عنایت به نکات بالا، داستان حضرت موسی علی نبیناوآله وعلیه السلام را بررسی می نماییم. در این داستان هم عواملی که سبب گرایش انسان به طرف خدا می شود و ایمانش را تقویت می کند، بسیار مشاهده می شود. گفتیم مادر موسی در شرایطی فرزند خویش را به دنیا آورد که که فرعون پسربچه های بنی اسرائیل را سر می برید. او خیلی نگران بود، اما خداوند راهی برای او قرار داد که از نگرانی اش کاسته شود؛ وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ. این یک کار غیر عادی بود. به افراد عادی الهام غیبی نمی گردد. خود این وحی یک عنایت الهی و لطف خاصی است، هم برای مادر موسی و هم برای اینکه موسی به ثمر برسد و بتواند نهضتی را در مصر سامان دهد و فرعونیان را نابود کند، تا به این وسیله خیلی از مردم مورد هدایت قرار گیرند. الهام شد حالا که بچه متولد شده، شیرش بده! فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ؛ اما وقتی خیلی نگران شدی و احساس کردی نزدیک است که فرعونیان بفهمند و رازش فاش شود، او را در نهر بنداز! إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ. کرامت دوم، عرضه راه کار و مطمئن ساختن او از سلامت و بازگشت فرزند است که نه تنها زنده می ماند و به آغوش خودت برمی گردد، بلکه او را از پیامبران قرار می دهیم.
موسی در دامان فرعون!
مادر موسی نیز همین کار را کرد و فرزندش را در یکی از نهرهای نیل انداخت. ولی بالاخره مادر احساس انسانی دارد و نمی تواند آرام بنشیند. این بدان معنا نیست که به وعده خدا شک داشت. این حالت طبیعت انسانی است و نظیرش حتی در رابطه با انبیا نیز وجود دارد. خود حضرت موسی هم پس از آن که به فرمان خدا عصا را انداخت، هرچند می دانست که خداوند این وسیله را بعنوان یک معجزه در اختیارش قرار داده است، از دیدن اژدها لرزید؛ فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی.[۳] این نگرانی طبیعی است. مهم اینست که انسان در مقابل این حالت انفعالی و احساسی چه عکس العملی نشان دهد؛ دستپاچه شود و همه برنامه ها را به هم بزند، یا به خدا توکل و صبر کند.
مادر موسی نیز نگران بود. ازاین رو به خواهر موسی که دختر بچه ای بود اظهار داشت: تو دنبال این صندوق برو و ببین کجا می رود! ببین از سرنوشتش خبری به دست می آوری؟! دنبال آب رفت، دید عده ای جمع شده اند و در رابطه با مشکلی با هم مشورت می کنند. جریان این بود که آب صندوق را به کاخ فرعون آورده بود و فرعونیان آنرا گرفته بودند. وقتی آنرا باز کردند دیدند بچه ای زنده در آن است. بنای فرعونیان بر این بود که اگر به پسر بچه ای مشکوک برمی خوردند، او را نیز سر می بریدند. اما خداوند می فرماید: چشم همسر فرعون به آن بچه افتاد و خداوند کاری کرد که محبت او به دل همسر فرعون بیفتد؛ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی.[۴] همسر فرعون به واسطه این علاقه ای که پیدا کرده بود، به شوهرش اظهار داشت: قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَلَکَ لَا تَقْتُلُوهُ؛ این بچه نور چشم من و توست. ما که بچه نداریم، بچه به این زیبایی و دلنشینی را بگذار نگه داریم؛ عَسَی أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا؛ شاید وقتی بزرگ شود به درد ما بخورد. الان هم که ما بچه نداریم، فرزندخوانده مان می شود. بالاخره به هر صورت که بود، دل فرعون را به دست آورد که بچه را نکشد. فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ؛ این ها بچه را گرفتند که برایشان مایه خوشبختی و شادی باشد، اما نمی دانستند که او دشمن آنها و مایه حزن و اندوه شان خواهد شد.
در تفسیر کلمه «خاطئین» وجوه مختلفی ذکر کرده اند؛ بعضی گفته اند: خاطئین به این معناست که آنها گناهکار بودند. ما می خواستیم به این وسیله آنها را نابود کنیم؛ این بود که این دشمن را برایشان تراشیدیم تا به دست او نابود شوند. اما برخی دیگر آنرا به معنای اشتباه کردن گرفته اند. البته هر دو معنا برای «خطئ» صحیح است، ولی این جمله جایگاه خاصی دارد. ابتدا سخن از گفتگوی فرعون و همسرش است و قاعدتاً جای صحبت از هامان و جنود آنها نیست. ازاین رو میتوان احتمال داد که قرآن در این جمله درصدد معرفی یک جبهه باطل خطاکار است؛ گروهی که سر تا پایشان خطاکارند؛ فهم شان، رفتارشان، کارشان و برنامه هایشان همه خطاست و به نتیجه ای نمی رسد. این گروه سران شان فرعون و هامان هستند و اتباع شان نیز جنود این ها هستند. إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ؛ خاطئین یعنی اهل خطا هستند و اصلاً هیچ کار درست و صوابی در زندگی شان نیستند.
امداد الهی در رفع نگرانی مادر
حضرت موسی در دامن فرعون و در آغوش همسر فرعون از کشته شدن نجات پیدا کرد. اما بچه شیر می خواهد و هر کسی را می آورند سینه او را نمی گیرد؛ وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ. این خود کار فوق العاده و خلاف عادت دیگری است. طبعاً از این طرف و آن طرف می پرسند که شما چه کسی را سراغ دارید که تازه وضع حمل کرده باشد. سر و صدایی بین مردم افتاد که این ها دنبال این هستند که برای بچه فرعون دایه ای پیدا کنند. از آن طرف مادر موسی در خانه دل توی دلش نیست؛ وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغًا.
مفسران در معنای «فارغ» اختلاف پیدا کرده اند؛ فارغ یعنی خالی؛ دل مادر موسی خالی شد. برخی گفته اند: یعنی ترس و وحشتی که نسبت به کشته شدن بچه اش داشت برطرف شد؛ دیگر دلش از ترس خالی شد. اما برخی دیگر گفته اند فارغ به این معناست که اصلاً همه درک و عقلش را از دست داد. باآنکه از دست دادن عقل را خیلی نمی پسندم اما از یک جهت احتمال دوم از آن جا که نگرانی مادر موسی را مجسم می کند، اقرب به نظر می آید، بخصوص که جمله بعد مؤید آن است؛ إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ می فرماید: نزدیک بود که راز را فاش کند. طبیعی است که چون نگران شد، نزدیک بود فاش کند، نه چون آرام بود و ترسش برطرف شده بود! یعنی کأنه سینه اش از دل خالی شد و احساسات و عواطف او را چنان مضطرب کرده بود که نمی دانست چه کار کند.
این تعبیر شبیه تعبیری است که در داستان حضرت یوسف هم آمده است. می فرماید: هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ ؛[۵] «همَّت به» یعنی زلیخا طرف یوسف آمد و خواست به او نزدیک شود، اما «همَّ بها» به این معنا نیست که یوسف هم خواست به او نزدیک شود. می فرماید: وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ؛ اگر برهان الهی را ندیده بود او هم تمایل پیدا کرده بود که به طرف زلیخا برود، ولی نرفت. در رابطه با مادر حضرت موسی هم می فرماید: إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ اگر ما دلش را محکم نکرده بودیم، نزدیک بود که راز را فاش کند. ولی از آن جا که دلش را محکم کردیم، آنرا فاش نکرد تا ایمانش محکم شود.
خواهر موسی نهر را دنبال کرد تا به جمعیتی رسید و نگاهش به صندوق حضرت موسی در دست آنها افتاد. فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ؛ کنار کنار می رفت تا متوجه ارتباط او با موسی نشوند. او خیلی خونسردی خودش را حفظ می کرد و دورادور می رفت تا ببیند جریان چه می شود. بعد دید آنها دنبال دایه می گردند و می گویند کودک هیچ طوری شیر نمی خورد. این بود که جلو رفت و اظهار داشت: من کسی را سراغ دارم که امکان دارد شیرش را بپذیرد. آنها آدم های خوبی هم هستند و اصلاً می توانند سرپرستی بچه را هم عهده دار شوند؛ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ. از آن جا که آنها دنبال دایه می گشتند، از این پیشنهاد استقبال کردند.
امدادهای الهی برای تقویت ایمان
فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کَی تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ؛ ما این جریانات را این گونه برنامه ریزی کردیم؛ ما خواستیم در این جریان مادر موسی هم رشد کند و امور غیبی را هم ببیند تا بر مراتب ایمان و معرفتش افزوده شود. انسان خیلی از چیزها را می داند، اما تا با خود قضیه مواجه نشده است، آن حالتی را ندارد که درحال مشاهده برایش پیدا می شود. نظیر همین داستان در رابطه با حضرت موسی آمده است. ایشان وقتی در کوه طور بود خداوند به او وحی کرد که قوم تو گوساله پرست شده اند. این یک خبر بود که موسی به درستی آن یقین داشت، ولی در موسی تغییر حال زیادی پیدا نشد. اما وقتی نزد قوم خود آمد و دید مردم گوساله پرست هستند، عصبانی شد؛ غَضْبَانَ أَسِفًا… وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ.[۶] احساسات انفعالی با دانستن کم تر ایجاد می شود ولی در عمل بیشتر پیدا می شود. ازاین رو ایمانی که از چنین علمی به دست می آید در حد کمال نیست. نمونه دیگر این مساله داستان حضرت ابراهیم است. حضرت ابراهیم از خدا خواست که چگونگی زنده کردن مرده ها را به او نشان دهد. از او سوال شد؛ أَوَ لَمْ تُؤْمِن؛ یا ابراهیم مگر ایمان نداری که می گویی نشانم بده؟! قَالَ بَلَی وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی.[۷] آن اطمینان و آرامشی که از دیدن پیدا می شود از برهان پیدا نمی گردد. از همین جا روشن می شود که دیدن امور غیبی و غیر عادی و کرامات و معجزات اثری دارد که برهان عقلی نمی تواند آن اثر را ایجاد نماید. خداوند می فرماید: فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ؛ موسی را به مادرش برگرداندیم تا بداند که وعده خدا حق است. این علم همان علمی است که با دیدن پیدا می شود و کاملا تاثیر عینی بر وجود انسان دارد.
درس ها و تأثیرات این داستان
۱. تقویت ایمان
خداوند این داستان ها را نقل کرده است که ما از آنها استفاده نماییم. خود قرآن می فرماید: در داستان های گذشتگان عبرت هایی برای شماست. بخصوص در رابطه با عبرت آموزی از داستان های بنی اسرائیل تاکید خاصی شده است. در روایات آمده است که آنچه برای بنی اسرائیل صورت گرفت برای امت اسلامی هم اتفاق می افتد. می فرماید: اگر بنی اسرائیل وارد سوراخ سوسماری شده باشند، شما هم خواهید شد؛ حَتَّی لَوْ دَخَلَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ.[۸] این قدر داستان ها مشابه هم است و می توانید از آنها استفاده کنید و پیشاپیش بکوشید آنچه بر آنها گذشته و اشتباه کردند، شما اشتباه نکنید. یکی از بهره های این داستان برای ما اینست که به این حقایق غیبی توجه پیدا نماییم تا بر ایمانمان افزوده شود. البته اینکه انسان خود معجزه ای را ببیند اثرش خیلی عمیق تر است، اما اگر داستان دقیقا برای انسان نقل شود؛ بدلی برای مشاهده است و مثل اینست که انسان خودش در آن جریان واقع شده و آنرا تماشا می کند.
۲. در مقابل هیچ عظمتی خودمان را نبازیم
درس دیگر اینست که همان گونه که فرعون با آن قدرتش، در مقابل اراده خدا کاری از پیش نبرد، امثال فرعون نیز محکوم به شکست اند. اراده خدا گزاف نیست، اگر باز هم فرعونی در عالم باشد، خدا همین اراده را در رابطه با اش دارد. سنت های الهی در همه جا ساری و جاری است؛ البته امکان دارد جزئیات و شکل کار متفاوت باشد ولی روح مطلب همه جا یکسان است. عبرت گرفتن از داستان ها به این معناست؛ یعنی از آن جا که خدا در موارد مشابه یک سنت دارد، شما پیشاپیش حواستان جمع باشد و خطا نکنید و درست از مواردش استفاده کنید. اول اینکه در مقابل هیچ عظمتی خودمان را نبازیم، با اینکه ادعای «انا ربکم الاعلی» داشته باشد. فقط در مقابل یک عظمت باید خاضع بود و آن فقط عظمت خداست. هیچ موجود دیگری خودبه خود لیاقت این را ندارد که انسان خودش را در مقابل او ببازد و احساس حقارت کند. متأسفانه این درس را ما کم می گیریم؛ گاهی انسان از خیلی چیزهای پست هم می ترسد، اما از عظمت خدا باکی ندارد. اگر انسان عظمت خدا را درک کند، نخستین اثرش آن حالت خشیت و خودباختگی در مقابل عظمت اوست که برای انسان پیدا می شود. وقتی حضرت موسی سراغ فرعون آمد، اظهار داشت: هَل لَّکَ إِلَی أَن تَزَکَّی * وَأَهْدِیَکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی ؛[۹] می شود من تو را به سمت خدا هدایت کنم که اگر خدا را شناختی از او بترسی؟! اگر انسان عالم شد، خشیت خدا به همراه آن می آید؛ إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء ؛[۱۰] وقتی انسان در مقابل یک عظمتی قرار گیرد، و باور کند که آن عظمت فوق العاده است، خضوع می کند و خودش را در مقابل او می بازد. ما نسبت به این مسأله دو وظیفه داریم؛ یکی اینکه این حالت را در مقابل خدا پیدا نماییم، و دیگر اینکه در مقابل هیچ چیز دیگر این حالت را پیدا نکنیم؛ یَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ؛[۱۱] ما باید از آیات قرآن و سیره اولیای خدا این درس را بگیریم و اگر در این راستا ضعیف هستیم، اهتمام نماییم چاره جویی نماییم که این نقص برطرف شود.
۳. ناامیدی ممنوع!
اثر دیگر که ملازم با این درک است، اینست که انسان هیچ وقت در مقام انجام وظیفه ای که خدا برایش تعیین کرده، حتی اگر هیچ وسیله ظاهری برای موفقیتش نباشد، باز هم ناامید نمی گردد. مادر موسی و یک نوزاد شیرخواره در مقابل فرعون و فرعونیان با آن دستگاه جاسوسی که فراهم نموده اند، چه کار می توانند بکنند؟ به کجا امیدوار باشد؟! خدا می خواهد نشان دهد که حتی در چنین حالی نباید ناامید شد. به چه چیز امید داشته باشیم؟ به خدا! اوست که قدرتش نامتناهی است و هیچ قید و شرطی ندارد. مؤمن هیچ وقت در مقام انجام وظیفه احساس ناتوانی نمی نماید. هیچ وقت تنبلی نمی کند و نمی گوید این کار ناشدنی است. خداوند می فرماید: می توانید! وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ؛[۱۲] أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ؛[۱۳] خداوند برای بنده اش بس نیست؟! یعنی باید خدای دیگری پیدا کنیم؟ یا از خدا کاری برنمی آید و از بنده ها برمی آید؟! البته خداوند در ابتدا کار را با امور غیر عادی انجام نمی دهد. مگر بنا نبود که برای انسان زمینه انتخاب فراهم شود؟ اگر خداوند هر کاری را با معجزه ای برای انسان فراهم آورد، دیگر زمینه انتخاب به وجود نمی آید. اگر بنا بود همه چیز با معجزه فراهم گردد دیگر لازم نبود که انسان حلال و حرام را تشخیص دهد، به دنبال رزق حلال برود، با دشمن مجاهده کند، تکلیف جهادش را عمل کند، و امر به معروف و نهی از منکر کند. این نقض غرض خلقت انسان می شد. اما وقتی این هدف تأمین شد و انسان در راه تکامل بر سر دو راهی ها و چند راهی ها قرار گرفت، خداوند به آن کسانی که راه صحیح را برگزیده اند، کمک می نماید. کمک های غیبی یکی از این کمک هاست. آن جایی که دست انسان از همه اسباب ظاهری کوتاه می شود، باز هم خدا او را رها نمی کند؛ وإِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ ؛[۱۴] حتی اگر هیچ انسانی به شما کمک نکند، خداوند فرشته می فرستد.
خدا همان خداست!
این امدادها در زندگی انسان های مؤمن اتفاق می افتد ولی ما از آن غافلیم. جناب سیدحسن نصرالله حفظه الله می فرمود: ما داستان شب بدر را در جنگ ۳۳ روزه لبنان مشاهده کردیم. خداوند فرشتگانی برای کمک مسلمانان لبنان فرستاد و اسرائیلی ها را شکست داد. این پیروزی به اسباب ظاهری نبود. ما سخنان سربازان و فرماندهان آنها را شنود می کردیم که فرماندهان آنها را توبیخ می کردند و می گفتند: برای چه عقب نشینی می کنید؛ آنها چیزی ندارند؟! اما پاسخ می شنیدند که در این جا مردانی سفیدپوش با شمشیر به ما حمله می کنند؛ سفیدپوشانی که اصلاً مجالی به ما نمی دهند که تصمیم بگیریم.
خدا همان خداست. خدای جنگ بدر، خدای جنگ ۳۳ روزه هم بود، خدای جنگ هشت ساله هم بود. خدای جبهه هشت ساله، خدای حوزه هم است، خدای دانشگاه هم است، خدای بازار و اقتصاد هم است. ما باید بنده های خوبی باشیم.
وفّقنا الله وایاکم ان شاءالله.
[۱]. اسرا، ۲۰.
[۲]. وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (اعراف، ۹۴).
[۳]. طه، ۶۷.
[۴]. طه، ۳۹.
[۵]. یوسف، ۲۴.
[۶]. اعراف، ۱۵۰.
[۷]. بقره، ۲۶۰.
[۸]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ‏۲۸، ص ۷.
[۹]. نازعات، ۱۸_۱۹.
[۱۰]. فاطر، ۲۸.
[۱۱]. احزاب، ۳۹.
[۱۲]. طلاق، ۳.
[۱۳]. زمر، ۳۶.
[۱۴]. انفال، ۹.


منبع:

1402/05/20
15:18:29
5.0 / 5
485
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۱
نور معرفت

nooremarefat.ir - مالکیت معنوی سایت نور معرفت متعلق به مالکین آن می باشد