شرح خطبه فدكیه ۳۱ ؛
مبانی فلسفی حقوق جزای اسلامی چیست؟
برخی چنین سفسطه می کنند که مجازات اعدام با کرامت انسان و حق حیات او منافات دارد! این سخنان پوچ است و همه می دانند که برای حفظ امنیت جامعه، کسی که مرتکب قتل نفس شده باید قصاص شود.
به گزارش نور معرفت به نقل از مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول بعد از جریانات پس از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر در خصوص این که پیامبران از خود ارث برجای نمی گذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) بعد از بی نتیجه بودن دادخواهی اش به مسجد پیامبر رفت و خطبه ای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک خاطرنشان کرد. همینطور به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را به خاطر سکوت در مقابل ستم به خاندان (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعه ای از معارف ناب در زمینه های خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آن چه پیش رو دارید قسمت سی و یکم از سخنان مرحوم آیت الله مصباح یزدی است که در مورد شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کرده اند:
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاء؛
در جلسات قبل بخش هایی از خطبه مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها را تلاوت کردیم و به این عبارت رسیدیم که حضرت می فرمایند: «وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاء؛ خدای متعال حکم قصاص را برای پیشگیری از خون ریزی تشریع فرمود.» برای توضیح این مطلب به مسأله ای از مسائل فلسفه حقوق اشاره می کنم.
یکی از مباحثی که در مکاتب حقوقی مختلف دنیا مطرح می شود این است که اصولاً فلسفه جعل قوانین جزایی چیست؟ از آن جا که امکان دارد برخی از شنوندگان با این مباحث آشنا نباشند مقدمه ای را عرض می کنم.
مسلماً ما برای حفظ مصالح زندگی اجتماعی به قانون نیازمندیم. نبود ضابطه در رفتار انسان ها باعث اختلال در زندگی آنها می شود. اصل این مسأله یا بدیهی یا قریب به بدیهی است و کمتر کسی است که در این جهت شک داشته باشد. اما صرفا با وضع قانون مشکل حل نمی شود؛ چونکه قوانین خود به خود ضمانت اجرا ندارند. ازاین رو باز برای تأمین مصلحت این قوانین، قانون گذار قوانین دیگری که ناظر به آن قوانین است وضع می کند و می گوید: «اگر کسی از آن قوانین تخلف کرد باید مجازات شود.» اگر این قوانین دوم هم مثل قوانین اول فقط روی کاغذ نوشته شده باشد مجدداً همان اشکال اول متوجه این ها هم می شود. بنابراین باید این دسته از قوانین یک ضامن اجرایی قوی داشته باشند تا جریمه را به زور به متخلف تحمیل کند.
خصوصیت قوانین دسته اول این است که با زور اجرا نمی شوند. آنها می گویند: فلان نوع معامله باطل است؛ رشوه گرفتن ممنوع است؛ گران فروشی ممنوع می باشد و …. اما دسته دوم می گویند: اگر کسی از قوانین تخلف کند مجازات می شود. این مجازات باید الزامی باشند و باید به کمک قوه قهریه اعمال شوند. اساساً یکی از علل لزوم حکومت همین نکته است. اگر آن قوانین هیچ گونه ضمانت اجرایی نداشته باشند مثل دستورات اخلاقی، موعظه ای بیش نخواهند بود. حکومت باید قدرتی داشته باشد که بتواند قوانین کیفری را اجرا نماید. بدین سان لزوم وجود قوانین کیفری ثابت می شود.
برخی دیدگاه ها در فلسفه حقوق جزا
۱. انتقام
اما حکمت وضع قوانین جزایی یا کیفری چیست؟ آیا این قوانین، قوانین ثابتی اند؟ این قوانین تا چه اندازه باید سخت گیرانه و تا چه اندازه باید انعطاف پذیر باشند؟ این ها مسائلی است که به فلسفه حقوق جزا مربوط می شوند.
یکی از نظریات در باب فلسفه حقوق جزا این است که فلسفه قوانین جزایی انتقام گرفتن از متخلف است؛ یعنی وقتی جامعه ای قوانینی را پذیرفت تخلف از آن قوانین در واقع دهن کجی به جامعه، واضعین آن قانون، متصدیان امر و مصالح امت است و این سبب خشم سایر مردم می شود. ازاین رو کسانی که این قانون به نفع آن هاست در صدد انتقام از متخلفان برمی آیند. پس فلسفه حقوق جزا انتقام از متخلف است.
۲. فقط بازدارندگی
نظریه دیگر این است که فلسفه حقوق جزا به طور عمده بازدارندگی است؛ یعنی وقتی کسی تخلف می کند او را مجازات می کنند تا دیگران پند بگیرند و از شیوع فساد جلوگیری شود. پس اصل قانون جزا برای پیشگیری از شیوع تخلف است. مثلا وقتی اسلام می گوید: دست دزد را ببرید برای این است که وقتی افراد جامعه، دستِ بریده او را ببینند دیگر رغبت به دزدی پیدا نکنند.
این مبانی و مبانی دیگری که مطرح شده به دنبال خود لوازمی دارد که امروزه در دانشگاه ها حتی در همین دانشکده های حقوق کشور جمهوری اسلامی انقلابی ما هم مطرح می شود و کسانی بر مبنای آنها نسبت به احکام اسلام بی توجهی و گاهی حتی اظهار مخالفت می کنند.
به عنوان نمونه یکی از کسانی که اگر اسم ببرم شاید اغلب شما او را بشناسید و تعجب کنید که چنین حرف هایی می زند، مقاله ای نوشته است و در آن تصریح می کند که: «اصل در قوانین جزا بازدارندگی است. ازاین رو در هر زمانی باید ببینیم با چه روشی بهتر میتوان جلوی گناه را گرفت. در زمان پیغمبر (ص) بهترین راه برای پیش گیری از دزدی، بریدن دست دزد بود. اما امروز شرایط جامعه ما تغییر کرده است و امکان دارد از طریق دیگری بتوان جلوی دزدی را گرفت؛ یعنی میتوان فلسفه این قانون را از راهی دیگر تأمین کرد. ما باید به فکر راه هایی باشیم که با فرهنگ و شرایط اجتماعی ما مناسب تر باشد!» این را عرض کردم که بدانید این مسأله خیلی جدی است و از اوایل انقلاب گروه هایی همچون گروهک منافقین رسماً و صریحاً چنین نظراتی را ابراز می کردند.
مبانی فلسفی حقوق جزا از دیدگاه اسلام
الف) مبانی الهیاتی
سوال این است که واقعاً فلسفه حقوق جزا از نظر اسلام چیست؟ آن چه در مکاتب فلسفی دنیا مطرح می شود همه ناظر به زندگی انسان در این دنیا و آثار و لوازم آن هستند. در هیچیک از مکاتب فلسفه حقوق که امروز در دنیا مطرح است نه صحبتی از خدا به چشم می خورد و نه صحبتی از آخرت. در این مکاتب، اصل، امنیت و رفاه در زندگی دنیاست و چیز دیگری مطرح نیست.
ما بر مبنای اسلام فلسفه حقوق خاصی داریم و مجبور نیستیم که مبانی یکی از مکاتب حقوقی دنیا را بپذیریم. این مسائل یک مبانی الهیاتی دارد و یک مبانی انسان شناختی. اساسی ترین اصل در اسلام اعتقاد به خدای یگانه و لزوم اطاعت از اوامر اوست. محل اثبات این اصل کلام و فلسفه است؛ ولی در مبانی حقوق اسلامی این اصل بعنوان یک اصل مبحث پذیرفته شده است و همه اصول به نحوی با آن ارتباط پیدا می کنند.
ب) مبانی انسان شناختی
همچنین مادامی که ما انسان را تعریف نکنیم و کمال و نقص و سعادت و شقاوتش را نشناسیم نمی توانیم درباره وظایف و اختیارات و حقوق او بحث نماییم. در مبانی انسان شناختی ما معتقدیم که انسان فقط موجودی نیست که از مادر متولد می شود و بعد هم در قبر دفن می شود.
در حقیقت عمر انسان بی نهایت است. زندگی دنیا بخش کوتاهی از زندگی انسان و بخش جنینی دوم اوست. وقتی نطفه انسان منعقد می شود نُه ماه در شکم مادر است و در آن جا هیچ اختیاری از خود ندارد. بعد حدود نود سال اندکی کمتر یا بیشتر، دوره جنینی دیگری را می گذراند؛ اما در این دوران باید خودش خودش را بسازد. پس از این دوران، تازه زندگی حقیقی او آغاز می شود که قرآن درباره آن می فرماید: یَقُولُ یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی؛
و هم می فرماید: وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ. از این منظر زندگی دنیا مقدمه ای به منظور زندگی ابدی انسان است. این نگرش نسبت به انسان در حقوق، در اخلاق، در ارزش ها و … اثر می گذارد، همان گونه که اگر کسی معتقد باشد حیات انسان بیشتر از همین زندگی دنیایی نیست (مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ) این نگرش وی در حقوق، اخلاق، ارزش ها و… اثر می گذارد.
بر مبنای دیدگاه اسلام، خدای متعال انسان ها را آفریده تا به کمال برسند. اما این کمال از مسیر اختیار حاصل می شود. به ناچار باید دو راه وجود داشته باشد؛ یکی راه کمال و دیگری راه سقوط. خدا انسان را در این عالم آفریده است تا بر سر دوراهی ها قرار گیرد و خودش راهش را انتخاب نماید.
خاصیت این عالم این است که دائماً انسان سر دوراهی ها و چندراهی ها قرار می گیرد و باید یا راه حلال را انتخاب نماید یا راه حرام را. قرآن می فرماید: اصلاً فلسفه وجود زندگی انسان در عالم دنیا همین است؛ خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.
حال خداوند متعال چگونه باید زمینه تکامل انسان ها را فراهم کند؟ برای این منظور باید آنها را هدایت کند و به آنها بگوید چه کاری خوب است و چه کاری بد. اگر هدایت الهی نباشد شاید اکثریت قریب به اتفاق و شاید هم همه انسان ها گمراه شوند. همچون هدایت های الهی همین قوانین تشریعی است که مبین این است که چه کاری جایز، چه کاری واجب و چه کاری ممنوع می باشد.
اصل جهان بینی ما این است که اگر کسی از این قوانین تخلف کرد جزای آنرا در عالم دیگر می بیند. دنیا دار امتحان است و جزا و پاداش در عالم دیگر داده خواهد شد. ولی خدای متعال از روی رحمت واسعه خود سنت دیگری را هم قرار داده است.
بعضی از گناهان این گونه اند که اگر گناه کار در دنیا بخشی از عقوبتش را ببیند این عقوبت دنیوی برای او و احیاناً برای دیگران رحمت خواهد بود. قرآن می فرماید: «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ؛ هر مصیبتی به شما می رسد بخاطر اعمالی است که انجام داده اید، و خدا بسیاری را عفو می کند.»
اما چرا خدا این سختی ها را در دنیا به وجود می آورد؟ می فرماید: «لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ ما برخی از آثار گناهانشان را در همین دنیا به آنها می چشانیم تا شاید هم خودشان و هم دیگران تنبه پیدا کنند و از آن گناهان دست بردارند.»
پس فلسفه اینکه خدا عقوبت بعضی از گناهان را در این عالم می دهد، نه انتقام گیری از دیگران است و نه صرفا برای بازدارندگی است که در نتیجه به هر کیفیتی حاصل شود مطلوب باشد؛ بلکه در درجه اول عقوبت آن عمل است تا مقداری از عقوبت آخرت کم شود و ثانیاً برای این است که وسیله تنبه گناه کار و دیگران شود تا ببینند کار بد چه قدر ضرر دارد. این عقوبت باعث می شود که هم خودشان و هم دیگران مرتکب آن گناه نشوند.
فلسفه حقوق جزا از دیدگاه اسلام
از این جا فلسفه حقوق جزا در اسلام بر طبق این مبانی به دست می آید و آن این است که مجازات کردن متخلفان برای این است که در ضمن اینکه از عقوبت آخرتشان کاسته شود، هم خودشان هم دیگران آثار بد آنرا ببینند و دیگر مرتکب آن تخلف نشوند (نَکَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ).
خدا از باب رحمت واسعه اش مقداری از نتیجه اعمال را در این عالم نشان داده است تا انسان ها با دیدن آثار اعمال بد تنبه پیدا کنند و با دیدن آثار اعمال خوب تشویق به انجام آنها شوند (وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).
بر طبق این بینش الهی، فلسفه حقوق جزا معلوم می شود. کسانی که غرب زده اند و نمی توانند در مقابل آنها مقاومت کنند مبانی دیگری را مطرح می کنند و می گویند: «فلسفه این قوانین صرفا بازدارندگی است؛ پس بازدارندگی از هر راهی حاصل شود خوب است و ضرورتی ندارد حتما از طریق قوانین جزایی اسلام باشد!»
اما ما معتقدیم که فلسفه حقوق جزا از دیدگاه اسلام را باید با عنایت به این مبانی هستی شناسانه و انسان شناسانه تبیین کرد نه صرفا از مبانی غربی تقلید نماییم که مبانی ای ماتریالیستی و فردگرایانه یا لذت گرایانه است.
تفاوت حدود و تعزیرات با دیات و قصاص
توجه به مقدمه دیگری هم ضروریست که به آن اشاره کوتاهی می کنم. تخلفات به دو بخش کلی قابل تقسیم است؛ یک بخش تخلفاتی است که به حقوق انسان های دیگر مربوط می شود و یک بخش تخلفاتی است که با حق خداوند متعال ارتباط پیدا می کند؛ یعنی انسان با ارتکاب این تخلف از حوزه بندگی خدا خارج شده و گویا اعلان جنگ با خدا کرده است. به تعبیر دیگر این تخلفات یا حق الناس است یا حق الله.
برای تخلفاتی که در ارتباط با حق الله است احکامی ثانوی وضع شده است که به آن حدود و تعزیرات می گویند. مقصود از ثانوی در این جا یعنی احکامی که ناظر به احکام دیگر است و این اصطلاح خاصی است، و به احکامی که برای تخلفات در ارتباط با حق الناس وضع شده است قصاص و دیات می گویند.
این دو باب خیلی شبیه به هم اند؛ اما با هم فرق دارند. در قصاص اگر صاحب حق از حق خود بگذرد دیگر حکم اجرا نمی گردد. اما تخلف از حق الله مثل شرب خمر و زنا احکام جزایی اش حق کسی نیست که ببخشد.
اگر کسی مورد تجاوز هم قرار گرفته باشد و بگوید: من بخشیدم، دادستان نمی تواند متخلف را ببخشد. او باید حکم خدا را اجرا نماید. حق الله مصالح عام جامعه اسلامی است که مدعی خصوصی ندارد. در این جا خداست که حکم می کند و حکمش هم قطعی است. فرمایش حضرت زهراسلام الله علیها ناظر به تخلفاتی است که به حقوق مردم مربوط می شود و ناظر به همه احکام جزا نیست.
حضرت می فرمایند: «وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاء؛ خداوند قصاص را برای پیشگیری از خونریزی قرار داده است.» همه ما یقین داریم که اگر قاتل در دادگاه محکوم به اعدام شود و ولیّ دم تقاضای اعدام کند و این حکم در حضور مردم اجرا شود جلوی درصد زیادی از قتل ها گرفته می شود.
وقتی در یک نهاد، مجرمی مجازات می شود تا مدت ها آن نهاد یا آن دستگاه بیمه می شود. در محیط بزرگ جامعه کشتن یک انسان بی گناه از نظر قرآن مثل کشتن همه انسان هاست؛ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا. درد چنین گناه عظیمی با حبس کردن و پذیرایی در زندان دوا نمی گردد.
قصاص حافظ حیات انسان
برخی چنین سفسطه می کنند که «مجازات اعدام با کرامت انسان و حق حیات او منافات دارد!» این سخنان پوچ است و همه می دانند که برای حفظ امنیت جامعه، کسی که مرتکب قتل نفس شده باید قصاص شود و به این وسیله است که جان دیگران محفوظ می ماند. قرآن می فرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ؛ ۹ اگر عقل داشته باشید می فهمید که قانون قصاص جان شما را حفظ می نماید.
اگر شما برای حیات انسان ارزش قائلید راه حفظ حیات انسان قصاص است. اگر قاتل را نکشید فردا صدها نفر کشته می شوند و هزاران جنایت رخ می دهد.
مادامی انسان کرامت دارد که حق را رعایت کند. انسانی که با خدا اعلان جنگ کند به اندازه حیوان هم ارزش ندارد. قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّة؛
این ها پست ترین مخلوقات اند. این ها چه کرامتی دارند؟ کسی که با خدا اعلان جنگ می کند با مصالح همه انسان ها دشمنی می کند. چنین کسی چه کرامتی دارد؟ ازاین رو اگر کسی برای حیات انسان ارزش قائل باشد باید از اجرای قانون قصاص حمایت کند. از این روست که حضرت زهراسلام الله علیها می فرمایند: و جعل القصاص حقنا للدماء.
منبع: نور معرفت
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب